به عقیدهی جاناتان هایت، روانشناس اجتماعیِ آمریکایی، این بحرانِ سلامت روانی معلول استفادهی گسترده از تلفنهای هوشمند و همچنین پیدایش شبکههای اجتماعی و بازیهای آنلاینِ اعتیادآور است.
وقتی میدانی که چند روز بیشتر برای زندگی در دنیای آدمهای آزاد فرصت نداری، چه میکنی؟
آیا تابهحال آرزو کردهاید که ایکاش میشد آدم منظمتر یا اجتماعیترى باشم؟ یا خلاقتر و مبتکرتر؟ یا شاید شما آدمی نگران هستید و دوست داشتید که کمی بیخیالتر بودید؟ اگر اینطور است، بدانید که تنها شما نیستید که اینگونه مىاندیشید.
داروهای ضدافسردگی از پرمناقشهترین درمانهای دارویی در علم پزشکی هستند و پوشش رسانهای دربارهی آنها معمولاً با سوگیری همراه است. اگر قرار بود هرچه را که در رسانهها میخواندیم یا میشنیدیم باور کنیم، نمیدانستیم این داروها را باید درمانی بسیار مؤثر بدانیم یا دارونماهایی بیخاصیت؛ آیا آنها داروهایی هستند بهطرز خطرناکی اعتیادآور یا اینکه عوارض جانبی ندارند. آنچه روشن است، این است که تمامی این عبارتهای ضدونقیض نمیتوانند صحیح باشند.
در سال ۲۰۰۶، گروهی از پژوهشگران نروژی شروع به مطالعهی این موضوع کردند که چگونه رواندرمانانِ باتجربه به مردم کمک میکنند که خود را تغییر دهند. این گروه که میکائیل رونستاد، استاد روانشناسی بالینی در دانشگاه اسلو، آن را رهبری میکرد، پنجاه بیمار و درمانگرانشان را دنبال کردند و آنچه درمانگران را اثرگذار میکرد با دقتِ کامل به جزئیات، زیر نظر گرفتند.
برخی بر آناند که اختلالات روانی بیماریهای مغزند. برخی دیگر میگویند که آنها سازههایی اجتماعی هستند که برای این ساخته میشوند که بتوان رفتار نابهنجار را در علم پزشکی وارد کرد. برخی دیگر تصور میکنند که اختلالات روانی پاسخهای رفتاریِ منطبق و سازگار با تکامل بودهاند که دیگر در زمینه و بافت مدرن برای ما کارآیی ندارند.