نکتهای که اغلب به آن توجه نمیشود این است که نگرانی دربارهی «خستگی» مختص روزگار ما نیست. کسانی که تصور میکنند زندگی در گذشته سادهتر، آهستهتر، و بهتر بوده در اشتباهاند. تجربهی خستگی و نگرانی از همهگیر شدن آن در جمعیت انبوهتر، مختص زمان و مکان خاصی نیست. برعکس، خستگی و اثرات آن ذهن متفکران را از دوران باستان به خود مشغول داشته است.
نویسنده به تحلیل اوضاع دنیا پس از پایان شکوفایی اقتصادی میپردازد؛ زمانی که بَزمِ مصرفگرایی برچیده میشود و بشر باید به ناچار با مشکلات روزگار نو دست و پنجه نرم کند. در ادامه، بحرانها و مشکلات احتمالی این دوره را برمیشمرد و نقش بشر را در تحقق این احتمالات بیان میکند.
آیا خوشبختی احساسی کاملاً ذهنی است یا میتوان آن را به طریقی سنجید؟ آیا میتوان خوشبخت بود و از خوشبختی خود خبر نداشت؟ آیا تنها در صورتی میتوان خوشبخت بود که از خوشبختی خود بیخبر باشیم؟ آیا ممکن است کسی کاملاً بدبخت باشد و با این همه خود را خوشبخت بپندارد؟ اینها پرسشهایی است که نویسنده در صنعت خوشبختی میکوشد به آنها پاسخ دهد.