موج اخیر کتابها و مقالاتی که دربارهی بحران سرمایهداری نوشته شدهاند، مرگ سرمایهداری یا گذار از آن را پیشبینی میکنند. برای کسانی که دههی ۱۹۹۰ میلادی را به یاد میآورند، شباهت عجیبی میان این پیشبینی و نوشتههای آن دوره وجود دارد. نوشتههایی که ادعا میکردند «پایان تاریخ» هگلی فرا رسیده است. اکنون نادرستیِ این نظریه اثبات شده است. به باور من، نظریهی پیشگفته نیز نادرست است و مشکل را اشتباه تشخیص دادهاند.
ماچِی گرابسکی از طبقهی سی و دوم برج اولیویا استار در گدانسک، لهستان، به چشمانداز خیرهکنندهی دریای بالتیک مینگرد. او میگوید: «بچههایم هرگز دوران تاریک و مصیبتزدهی دههی ۱۹۸۰ را ندیدند. حالا خیلیها اوضاع فعلی را بدیهی فرض میکنند.»
در سال ۱۹۳۰، یک سال پس از شروع رکود اقتصادی، جان مینارد کینز تصمیم گرفت تا در مورد امکانات اقتصادی برای نوههایش بنویسد. به رغم اندوه فراگیر ناشی از فروپاشی نظم اقتصادی جهانی، این اقتصاددان بریتانیایی خوشبین باقی ماند، و اعلام کرد «رکود اقتصادی حاکم بر جهان... ما را از دیدن واقعیتهای آشکار باز داشته است». او در جستار خود پیشبینی میکند که تا صد سال دیگر، برای مثال تا سال ۲۰۳۰، جامعه آنقدر پیشرفت کند که آدمها به ندرت محتاج کار باشند.
دو دههی قبل وقتی نوشتن دربارهی نابرابری اقتصادی را شروع کردم، شایستهسالاری بیشتر نوعی راه حل به نظر میرسید تا یکی از علل نابرابری. اما در عمل، اکنون شایستهسالاری جز اقلیتی از نخبگان همه را حذف میکند.
بدن زنان یکی از بزرگترین میدانهای نبرد سیاسی در زمانهی ما است. بدن زنان مسئلهای است که در اصل باید شخصی باشد اما سیاسی است.
روزی در دهکدهای بومی درکشور پرو بودم. تمام روز باران شدیدی باریده بود و من در محلهی کثیفی ایستاده بودم. روبروی خود مردی را دیدم که در گل و لای باران ایستاده بود. در یک لحظه، نگاهمان به هم تلاقی پیدا کرد. من، از نامدارترین استادان اقتصاد در دانشگاه مشهور برکلی، به ناگاه دریافتم که...