تاریخ انتشار: 
1398/10/02

در اروپای شرقی چه می‌گذرد؟

شان واکر

تجمع مردم برای شنیدن سخنرانی ویکتور اوربان، نخست وزیر پوپولیست مجارستان، در بوداپست. عقیده بر این است که پیشرفت نامتوازن از کمونیسم به سرمایه‌داری زمینه را برای تقویت پوپولیسم در اروپای مرکزی فراهم کرده است. عکس: لازلو بالوق/گتی ایمجز

ماچِی گرابسکی از طبقه‌ی سی و دوم برج اولیویا استار در گدانسک، لهستان، به چشم‌انداز خیره‌کننده‌ی دریای بالتیک می‌نگرد.

او می‌گوید: «بچه‌هایم هرگز دوران تاریک و مصیبت‌زده‌ی دهه‌ی ۱۹۸۰ را ندیدند. حالا خیلی‌ها اوضاع فعلی را بدیهی فرض می‌کنند.»

این برج، که توسط شرکت ساختمانیِ گرابسکی ساخته شده، گل سرسبدِ منطقه‌ی نوساز تجاری‌ای در حومه‌ی گدانسک است که دفتر بسیاری از شرکت‌های چندملیتی در آن قرار دارد. این برج در کنار سالن ورزش بتنیِ اولیویا واقع شده است، جایی که محل برگزاری نخستین کنگره‌ی جنبش اتحادیه‌ی کارگری «همبستگی» در سال ۱۹۸۱ بود و آغاز پایان کمونیسم در منطقه را نوید می‌داد.

مطالبات اقتصادیِ جنبش همبستگی، که در کارگاه کشتی‌سازی عظیم گدانسک به رهبری لخ والسا تشکیل شد، در دهه‌ی ۱۹۸۰ لهستان و دیگر نقاط اروپای مرکزی و شرقی را به لرزه درآورد. در پایان این دهه، مرزها باز شدند، حکومت‌های کمونیستی سقوط کردند و دیوار برلین، نماد بتنی ۴۵سال دودستگی اروپا، از بین رفت.

رویدادهای بعدی خارق‌العاده، دردناک و پیش‌بینی‌ناپذیر بود و کل منطقه وارد مرحله‌ی جدیدی شد. پیشرفت ناچیز، نامرتب و اغلب نامتوازن بود و در بعضی کشورها زمینه را برای خیزش اخیر پوپولیسم مهیا کرد. اما ۳۰ سال پس از روزهای هیجان‌انگیز پاییز ۱۹۸۹، بعضی آمارها نشان می‌دهد که گذار از کمونیسم به سرمایه‌داری به طور چشمگیری موفقیت‌آمیز بوده است. در ۳۰ سال گذشته، اروپای مرکزی و شرقی شاهد یکی از چشمگیرترین نمونه‌های رشد اقتصادی در دنیا بوده است. طول عمر اهالی این منطقه افزایش و سلامتی آن‌ها بهبود یافته است. آلودگی هوا کاهش یافته و ثروت افراد به طور میانگین دو برابر شده است.

از همبستگی تا رفاه...برای بعضی. عکس: لِشِک ودووینسکی/رویترز


مارسین پیاتکوفسکی، اقتصاددان لهستانی و نویسنده‌ی کتاب قهرمان رشد اروپا، درباره‌ی پیشرفت برق‌آسای اقتصاد لهستان در سه دهه‌ی اخیر می‌گوید: «این عصر زرین این منطقه است. کل منطقه موفق بوده است، و به طور میانگین هیچ بلغار، رومانیایی یا لهستانی‌ای هرگز زندگی‌اش بهتر از حالا نبوده است، هم به طور مطلق و هم در مقایسه با غرب.» چنین خوش‌بینی‌ای اغلب ناموجه به نظر می‌رسد زیرا بسیاری از اهالی این منطقه هنوز احساس عقب‌ماندگی می‌کنند. اما آمار نشان می‌دهد که از سال ۱۹۹۰، اقتصاد لهستان و اسلواکی بیش از هفت برابر، و اقتصاد استونی، لتونی، لیتوانی، رومانی و جمهوری چک بیش از پنج برابر رشد کرده است. همین حال، ضریب جینی (یکی از مهم‌ترین معیارهای توزیع ثروت) نشان می‌دهد که این کشورها در میان بعضی از برابرترین کشورهای دنیا قرار دارند.

کیفیت زندگی هم بهبود یافته است. در سال ۱۹۹۰، یک مجارستانی، لتونیایی یا رومانیاییِ معمولی به ۷۰ سالگی نمی‌رسید و امید به زندگی در دیگر کشورهای اروپای شرقی هم بهتر نبود. از آن زمان به بعد، طول عمر در بعضی از بخش‌های این منطقه تا ۱۰ درصد افزایش یافته است و اکنون اهالی اروپای شرقی نزدیک به ۸۰ سال زندگی می‌کنند.

داستان گرابسکی، که در سال ۱۹۶۸ در گدانسک به دنیا آمد، مشابه بسیاری از دیگر کارآفرینان لهستانی در سال‌های پس از سقوط کمونیسم است. او که در دوران گذار، جوان و پرحرارت بود دربه‌در دنبال فرصت‌های اقتصادی می‌گشت. نخستین کارش مستلزم سفرهای مکرر به هامبورگ بود؛ او در هامبورگ در اتوموبیلش می‌خوابید و با خودرویی پر از قطعات یدکی به لهستان برمی‌گشت و این لوازم را می‌فروخت. بعد از مدتی در یک کسب و کار نوپای اینترنتی سرمایه‌گذاری کرد و سپس به ساخت‌وساز روی آورد. اکنون او مدیر یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های گدانسک است.

از اصلاحات مبتنی بر «شوک درمانی» در لهستان و دیگر کشورهای منطقه برای گذار به نظام سرمایه‌داری انتقاد کرده‌اند اما لِشِک بالسروویچ، معمار اصلاحات لهستان، هنوز هم عقیده دارد که این بهترین گزینه برای کشور در آن اوضاع بود. او که اکنون استاد «مدرسه‌ی اقتصاد ورشو» است، می‌گوید: «اگر گذار از یک نظام بد به نظامی بهتر سریع باشد، نیروهای جدیدی به نفع رشد آزاد می‌شود.»

هر چند کمونیسم چیزی در چنته‌ی اقتصادی این منطقه باقی نگذاشت اما زمینه را تا حدی برای رشد مهیا کرد: شهروندان جوامع کمونیستی تحصیل‌کرده بودند و نابرابری کم بود. در روسیه و اوکراین عده‌ی اندکی بخش عمده‌ای از دارایی‌های ارزشمند دولتی را تصاحب کردند اما در کشورهای اروپای مرکزی عمدتاً چنین اتفاقی رخ نداد.

به‌ویژه در لهستان، گذار به سرمایه‌داری به پیدایش طبقه‌ای از کارآفرینانی مثل گرابسکی انجامید و نه گروه کوچکی از الیگارش‌ها. بالسروویچ می‌گوید: «ما در کارخانه‌ها جنبش همبستگی را داشتیم و آن‌ها مثل دیده‌بان بر اوضاع نظارت می‌کردند. در نتیجه، مدیران نمی‌توانستند مثل روسیه دست به معاملات بی‌شرمانه بزنند.»

برگشتن ورق. بخارست در سال ۲۰۱۴. عکس: المی


زندگی در نظام سرمایه‌داری

پانزده سال پس از گذار، لهستان و هفت کشور کمونیستی سابق اروپای شرقی به اتحادیه‌ی اروپا پیوستند. حالا که بخش عمده‌ای از اروپای شرقی عضو بازار واحدی شده بود، این منطقه می‌توانست به زنجیره‌ی عرضه‌ی کشورهای اروپای غربی بپیوندد. کسب و کارهای کوچک‌تر می‌توانستند در محیط نهادی بهتری مبتنی بر موازین اتحادیه‌ی اروپا فعالیت کنند. گرابسکی می‌گوید: «پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا نقطه‌ی عطف بود، نه به خاطر یارانه‌ها بلکه به خاطر چارچوب‌ها: قوانین ضدانحصار، حفاظت از محیط زیست و نظایر آن.»

جشن و پایکوبی لهستانی‌ها به مناسبت پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا در آوریل ۲۰۰۴. عکس: کارستن کول/گتی ایمجز


در بعضی از کشورهای منطقه، دولت‌ها همچنان به چارچوب‌های نهادی حمله می‌کنند اما اوضاع با، مثلاً اوکراین، قابل مقایسه نیست زیرا در اوکراین دادگاه‌ها، پلیس و مسئولان مالیاتی به طرز ناامیدکننده‌ای وابسته به منافع سیاسی و کسب و کارهای بزرگ‌اند. زندگی در نظام سرمایه‌داری به نفع همه نبوده است. در کارخانه‌ی عظیم کشتی‌سازی گدانسک، زادگاه جنبش همبستگی، اکثر سفارش‌ها مربوط به کشورهای کمونیستی بود و پس از گذار دیگر خبری از این سفارش‌ها نبود.

این کارخانه به لطف یارانه‌های دولتی سرِپا ماند اما بر اساس قوانین رقابتی اتحادیه‌ی اروپا پرداخت این یارانه‌ها منصفانه نبود. بنابراین، این کارخانه به چند کسب و کار خصوصی تبدیل شد، و اکنون عملاً کشتی‌سازی اندکی در آن انجام می‌شود. بسیاری از دیگر کارخانه‌های دوران کمونیستی این منطقه هم تجربه‌ی مشابهی را از سر گذرانده‌اند و نتوانسته‌اند خود را با اوضاع بازار تطبیق دهند. اما به جای این کارخانه‌ی عظیم کشتی‌سازی، چندین شرکت کوچک‌تر قایق‌سازی در گدانسک و دیگر شهرهای ساحلی لهستان تأسیس شده است که بسیاری از آنها به موفقیت دست یافته‌اند.

پس از سقوط کمونیسم، کارخانه‌ی کشتی‌سازی گدانسک نتوانست خود را با قوانین رقابتی اتحادیه‌ی اروپا و اوضاع بازار سازگار کند. عکس: چارِک سوکووسکی/اِی‌پی


اگر بتوان کارخانه‌ای را هم نماد رشد اروپای مرکزی در سه دهه‌ی اخیر و هم نماد مشکلات بالقوه‌ی پیشرفت دانست، نه کارخانه‌ی کشتی‌سازیِ گدانسک بلکه کارخانه‌ی آئودی در گیور در شمال غربی مجارستان است. آئودی اولین بار در اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ در این محل سرمایه‌گذاری کرد. در آن زمان، این کارخانه یک کارخانه‌ی رو به زوال ماشین آلات سنگین بود که تولیداتش عمدتاً به کشورهای کمونیستی صادر می‌شد.

اوضاع وقتی بهبود یافت که مجارستان در سال ۲۰۰۴ به اتحادیه‌ی اروپا پیوست و توانست به طور کامل در زنجیره‌ی عرضه‌ی آئودی ادغام شود. اکنون «آئودی هانگریا» نسخه‌ی امروزیِ یک «مونوگرود» شوروی یا همان شهر متکی بر یک کارخانه است. مجتمع عظیم واقع در حومه‌ی گیور مجموعه‌ای از آشیانه‌های سفیدرنگ معمولی است که یک شبکه‌ی ارتباطیِ داخلی آن‌ها را به هم متصل می‌کند. این کارخانه رستوران‌ها، درمانگاه پزشکی، ایستگاه آتش‌نشانی و پستخانه‌ی مختص خود را دارد.

همه‌ی آئودی‌ تی‌تی‌های دنیا در این کارخانه مونتاژ می‌شوند. علاوه بر این، موتور بسیاری از دیگر مدل‌ها نیز در این کارخانه تولید و برای مونتاژ به آلمان و دیگر جاها فرستاده می‌شود. در یک تالار عظیم، روبات‌های ژاپنی زردرنگ غول‌پیکر با سر و صدا سرگرم مونتاژ قطعات، برش، جوشکاری، چسباندن و سرِهم‌کردن خودروها با کمترین میزان مداخله‌ی انسان هستند. کارگران بین تالارها می‌دوند، بسیاری از آن‌ها اونیفرم‌های رنگارنگی بر تن دارند که نشانگر جایگاه آن‌ها در خط مونتاژ است.

یک کارگر موتور یک آئودی تی‌تی کوپه در کارخانه‌ی آئودی در گیور را وارسی می‌کند. عکس: کارولی ماتوژ/اِی‌پی


این کارخانه ۱۳ هزار کارمند دارد و اگر پیمان‌کاران فرعی و کسب‌وکارهای وابسته را در نظر بگیریم بین ۲۵ هزار تا ۳۰ هزار نفر در صنعت خودروسازی در گیور کار می‌کنند که حدود نیمی از جمعیت مناسب کار این شهر را تشکیل می‌دهد. لهستان بزرگ‌ترین اقتصاد این منطقه و در نتیجه از نظر کسب‌وکار متنوع‌تر است اما کشورهای کوچک‌تر منطقه به شدت به بازار خودرو آلمان وابسته‌اند و بعضی نگران تأثیرات رکود در این بازار بر جاهایی مثل گیور هستند. پیاتکوفسکی می‌گوید: «اگر فولکس‌واگن نتواند به چین خودرو بفروشد، فوراً اسلواکی به شدت ضربه می‌خورد.»

راه حل عبارت است از کنار گذاشتن الگوی اقتصادی کشورهای غربی مبتنی بر برون‌سپاریِ تولید به شرق و گزینش الگویی مبتنی بر پرورش ایده‌ها و نوآوری در داخل این منطقه. به نظر تحلیل‌گران، کشورهای منطقه تنها از این راه خواهند توانست که شکاف در ثروت و سطح زندگی با اروپای غربی را به طور کامل پر کنند. اما تا کنون تنها نشانه‌های اندکی از سرمایه‌گذاری در پژوهش و توسعه یا اصلاحات نهادیِ لازم برای چنین تغییر بلندمدتی را دیده‌ایم.

میلان نیچ، مدیر برنامه‌ی اروپای مرکزی و شرقی در شورای روابط خارجی آلمان، می‌گوید: «آدم‌های باهوش منطقه می‌فهمند که الگوی رشد دیگر کارایی ندارد اما این که آیا تغییر واقعی از نظر سیاسی ممکن است مسئله‌ی دیگری است. به نظرم کسب و کارها دنبال راه گریز می‌گردند و نمی‌خواهند سیاست‌های کلی را تغییر دهند.»

این نوع رابطه‌ی مبتنی بر زنجیره‌ی عرضه به نارضایتی اهالی این منطقه دامن زده است زیرا دوست ندارند که «اروپای قدیمی» آنها را جای عقب‌مانده‌ی «رده‌دومی» بداند. سی سال پس از انقلاب مخملی، برخی از کسانی که در سقوط کمونیسم در سال ۱۹۸۹ نقش داشتند به حامیان دولت‌های پوپولیستی تبدیل شده‌اند که با حمله به اتحادیه‌ی اروپا برای خود سرمایه‌ی سیاسی جمع می‌کنند.

لازلو ناگی یکی از سازمان‌دهندگان پیک‌نیک اروپایی در سال ۱۹۸۹ است که به صدها شهروند آلمان شرقی امکان داد تا پیش از سقوط دیوار برلین از پرده‌ی آهنین عبور کنند و از طریق مجارستان به اتریش و آلمان غربی بروند. او اکنون شاکی است که اروپای غربی با دولت‌های جدید مثل «توسری‌خورهای اروپا» رفتار می‌کند و موضعی متفرعنانه و فخرفروشانه دارد.

افزون بر این، هر چند آمار ممکن است نشان دهد که به طور میانگین حتی وضع فقیرترین بخش‌های جامعه هم از ۳۰ سال قبل بهتر است اما این امر مایه‌ی تسلی خاطر اهالی نواحی صنعتی سابق یا مناطق روستایی‌ای نیست که با احساس شدید زوال دست و پنجه نرم می‌کنند؛ در واقع، اگر خود را با پیشرفت نواحی مرفه‌تر مقایسه کنند این احساس زوال تشدید می‌شود.

بعضی عقیده دارند که این آمار خیره‌کننده تنها بخشی از واقعیت را نشان می‌دهد. یولانتا باناچ، وزیر سابق دارایی لهستان و عضو یک حزب چپ‌گرا، محبوبیت دولت پوپولیست فعلی این کشور در روستاها و شهرهای کوچک‌تر را عمدتاً ناشی از نابرابری در زیرساخت‌ها و دسترسی به خدمات عمومی می‌داند: اکنون شهرهای بزرگ لهستان با قطارهای سریع‌السیر مدرن به هم مرتبطند اما وضعیت حمل و نقل عمومی در نواحی روستایی اغلب نامناسب است، مسئله‌ای که در کل منطقه هم به چشم می‌خورد.

خدمات آموزشی و بهداشتی در مجموع نسبت به ۳۰ سال قبل بهبود یافته است اما هنوز به اندازه‌ی کافی در این بخش‌ها سرمایه‌گذاری نکرده‌اند. باناچ می‌گوید: «وقتی به ضریب جینی نگاه کنید، خیلی بد نیست اما این رقم چیزهای زیادی را پنهان می‌کند. آمار، دسترسی نامتوازن به خدمات عمومی و زیرساخت‌ها را نشان نمی‌‌دهد.»

آزادی رفت‌وآمد در اتحادیه‌ی اروپا سبب شده است تا در ۱۵ سال گذشته میلیون‌ها تن از اهالی اروپای شرقی و مرکزی به غرب مهاجرت کنند. از یک طرف، این امر فرصت‌ها و تجربیاتی را برای آنها فراهم آورده که نسل قبلیِ گیرافتاده پشت پرده‌ی آهنین حتی خوابش را هم نمی‌دید. از طرف دیگر، این امر همراه با کاهش نرخ زادوولد و ترس از مهاجرت به تضعیف این جوامع انجامیده است.

در ۳۰ سال گذشته، ریگا، پایتخت لتونی، بیش از یک چهارم از جمعیتش را از دست داده است. عکس: دان چونگ/گاردین


در ۳۰ سال گذشته، جمعیت همه‌ی کشورهای این منطقه کاهش یافته است. لتونی بیش از یک چهارم از جمعیت، و بلغارستان و رومانی حدود یک چهارم از جمعیت خود را از دست داده‌اند. این روند گریزناپذیر بود زیرا اهالی این منطقه می‌توانستند با پروازی کوتاه و آسان به کشوری بروند که دستمزدها در آن بیشتر بود. در بخش‌هایی از این منطقه این امر به کمبود مزمن پزشک و دیگر متخصصان انجامیده است.

در بلندمدت، اگر کشورهای اروپای مرکزی و شرقی بتوانند به اروپای غربی برسند، بسیاری از مهاجران به میهن خود بازخواهند گشت. شنیده‌ها حاکی از آن است که خروج قریب‌الوقوع بریتانیا از اتحادیه‌ی اروپا سبب شده تا بعضی از مهاجران به کشورهای خود بازگردند. با تهیه‌ی بلیت ارزان‌قیمت هواپیما می‌توان از لندن و دیگر شهرهای مهم اروپای غربی به ده‌ها شهر در اروپای مرکزی و شرقی سفر کرد.

پیاتکوفسکی می‌گوید: «ما این آدم‌ها را از دست نداده‌ایم. شکل مهاجرت عوض شده است. در قرن ۱۹ یک آدم کله‌خر از نواحی کوهستانی لهستان به آمریکا می‌رفت و تا ۱۰۰ سال بعد هم از او خبری نمی‌شد. الان می‌توانید ۲۰ یورو بدهید و با پرواز رایان اِیر به کراکف برگردید.» با ادامه‌ی کاهش شکاف اقتصادی میان شرق و غرب اروپا احتمال دارد که بسیاری از مهاجران سرانجام با پول و مهارت‌ها و شبکه‌های ارتباطی به دست آمده در خارج به میهن خود بازگردند.

پیاتکوفسکی می‌گوید به رغم همه‌ی مشکلات، نباید از یاد برد که اوضاع چقدر سریع بهبود یافته است. سی سال قبل، سطح درآمد لهستانی‌ها ۲۵ درصد آلمانی‌ها بود اما اکنون این رقم به ۶۰ درصد رسیده است. «نمی‌توان انتظار داشت که لهستانی‌ها طی یک نسل کاملاً به آلمانی‌ها برسند. البته طبیعی است که مردم بخواهند هر چه سریع‌تر به زندگی خوبی دست یابند. اما وقوع چنین امری غیرواقع‌گرایانه است. کل این منطقه در ۱۰۰۰ سال گذشته ناحیه‌ی عقب‌مانده‌ی اروپا بوده است.»

لخ والسا، رهبر جنبش همبستگی و اولین رئیس جمهور لهستان پساکمونیست، که هنگام اجرای اصلاحات شوک درمانی در مسند قدرت بود، به شخصیت کم‌اهمیتی در صحنه‌ی سیاسی لهستان تبدیل شده است و حتی اپوزیسیون هم گاهی انتقادات شدید او از دولت فعلی را مضر می‌داند. اما هنوز هم به علت نقشش در نجات کشور از چنگ کمونیسم مورد احترام است.

 

لخ والسا درباره‌ی لزوم نظارت بر اقتصادهای نئولیبرال می‌گوید: «وقتی بلوک کمونیست وجود داشت، دو نظام موجود تا حدی یکدیگر را مهار می‌کردند». عکس: کارولینا میژتال/ریپورتر/رکس/شاترستاک


به نظر او باید بر اقتصادهای نئولیبرال کنونی نظارت کرد تا از عادلانه بودنشان مطمئن شد. او در مصاحبه‌ای در دفترش در گدانسک می‌گوید: «وقتی بلوک کمونیست وجود داشت، دو نظام موجود تا حدی یکدیگر را مهار می‌کردند. اما امروز هیچ کنترلی بر پیشرفت سرمایه‌داری وجود ندارد. مثل جاده‌ای است که در آن خبری از چراغ قرمز و علائم راهنمایی و رانندگی نباشد.»

با وجود این، این سیاستمدار ۷۶ ساله که پیشتر گذار اقتصادی را به تبدیل سوپ ماهی به آکواریوم تشبیه کرده است، احساس می‌کند که بنا به دلایل گوناگونی می‌توان نظر مثبتی نسبت به سه دهه‌ی گذشته داشت. او با لبخند می‌گوید: «ماهی‌ها دارند شنا می‌کنند و حالا وضعشان روبه‌راه است.»

 

برگردان: عرفان ثابتی


شان واکر خبرنگار گاردین در اروپای مرکزی و شرقی است. او بیش از یک دهه ساکن مسکو بود و نویسنده‌ی کتاب خماری طولانی: روسیه‌ی نوین پوتین و اشباح گذشته است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Shaun Walker, ‘This is the golden age: eastern Europe’s extraordinary 30-year revival’, The Guardian, 26 October 2019.