فاتح یکی از محافظهکارترین نواحی استانبول است. هفتهی قبل، بعضی از اهالی این ناحیه دیدند که یادداشتی به درِ آپارتمانی چسبانده شده است: «مواظب باشید! سیانور داخل خانه است. به پلیس خبر دهید. وارد نشوید.» نویسندهی این یادداشت هر که بود، میخواست همسایهها را از شرِ مادهای خطرناک حفظ کند. وقتی پلیس رسید با چهار جسد روبهرو شد...
به گذشته و آیندهی ایران که فکر میکنم، میبینم برگهای دفتر تاریخ و فرهنگ این سرزمین همانقدر سرشار از رنج است که سرشار از امید؛ امید به پیروزیِ روشنی بر تاریکی، امید به سرآمدنِ زمستان، امید به فردای بهتر. گویی رنج و امید دو روی سکهی زندگی انسان ایرانی است. این که این امید و آرزوی همیشگی چه کارکردی دارد یک داستان است، این که فردای بهتری که به آن امیدوار شویم چه ویژگیهایی دارد داستانی دیگر.
ایران نام زادگاهم است و یادآور زخمها و دردها و حسرتهای شخصی و اجتماعی. اما ایران را وطن خود نمیبینم، چون وطن برای من جایی است که در آن غریبه نباشم و احساس امنیت و آرامش کنم از آنچه هستم و آنگونه که فکر میکنم.
در نگاهی که مادربزرگم به زندگی داشت گویا هیچ اتفاقی بی دلیل نمیافتاد. آدم هیچ کاری را بیسببی مشخص انجام نمیداد. مثلاً اگر دستت را بر سرت بکشی، یعنی سرت درد میکند، اگر بر کمرت بگذاری، یعنی کمرت درد میکند و بر پاها، نشانهای از پادرد. همه نشانههایی از درد. بزرگترین فلسفهی دایه در زندگی این بود که همهی آدمها به مراقبت نیاز داشتند الا خودش.
پاپ فرانسیس، رهبر کاتولیکهای جهان، در آوریل 2017، در برنامهی «تِد» سخنرانی کرد. او طی نطقش بر اهمیت همبستگی انسانها، عطوفت در برخورد با یکدیگر، و امیدواری به آینده تأکید میکند، و میگوید که آیندهی بشریت را باید با توجه به این ارزشهای اساسی ساخت، به گونهای که همهی ما انسانها را در بر بگیرد. سؤال این است که آیا امروز از رهبران دینی جهان اسلام صدای مشابهی شنیده میشود؟
جامعهشناسِ تیزبین با تأمل بر سال نو میلادی، توجه ما را به وضعیت کنونی بشر جلب میکند. همان طور که مرز میان سالِ پایانیافته و سالِ پیشرو، تأمل بر گذشته و تصمیمگیری برای آینده است، وضعیت بشر نیز اکنون "مرزی" است: حال زمان اخذ تصمیمهای دشوار و پایبندی فداکارانه به آنها است.