نهادِ دین در جامعه به شدت شکننده عمل میکند: از یکسو، توده را گرد هم میآورد و اجتماعی همبسته را بنیان میگذارد و از سویِ دیگر، با هویتسازیِ جمعی میتواند آتش بیارِ معرکهیِ جنگ و خشونت بشود.
شکستن قلم آسان است؛ آنجا که پای زور در میان است موقتاً از اهل قلم کاری ساخته نیست. اما برخلافِ تصورِ آن که میتواند قلم را بشکند، خطرِ قلمِ شکسته بیشتر است تا قلمِ آزاد. قلم شکسته بیشتر حرف میزند، در خفا حرف میزند، و چون آزادتر حرف میزند همهی حرف را میزند.
میشل دو مونتنی، جستارنویس و فیلسوفِ عصر رنسانس است. شیوهی نویسندگی و نگاه وی به فلسفه را بهسختی میتوان از هم تفکیک کرد: او فلسفهی خود را «در جریان عمل» و «به دور از خیالپردازی» میدانست، و در جستارهایش نیز بیش از آنکه بهدنبال ارائهی احکام عمومی، سخنان انتزاعی و نظریهپردازی در سطح کلان باشد، تعمداً به بازتابِ تجارب شخصیِ خویش، اما با استفاده از نقلقولها و گزینگویههای قدیمی، میپرداخت.
نوسبام ــ که پیش از تدریس در دانشگاه شیکاگو در دانشگاههای هاروارد، براون و آکسفورد درس داده، در سال 2012 «جایزهی شاهزادهی آستوریاس» را به دست آورده و 63 دکترای افتخاری به او اهدا شده است ــ با شور و حرارت از اهمیت فلسفه در این دوران بحرانی سخن میگوید: «نوعی احساس اضطرار وجود دارد. و فلسفه اضطراری است.»
در دههی ۱۶۵۰ میلادی، بِلز پاسکال، فیلسوف و ریاضیدان فرانسوی، یکی از نامتعارفترین گزینگویههای کل تاریخ را بر زبان آورد: «تنها علت بدبختی آدمی این است که نمیتواند بیسروصدا در اتاقش بماند.»
اولگا توکارچوک نه تنها نویسندهای نامدار بلکه فعالی سیاسی است و به دفاع از حقوق زنان و اقلیتهای جنسی شهرت دارد. آنچه در ادامه میخوانید برگردان گزیدههایی از گفتوگوی دویچهوِله با این برندهی نوبل ادبیات است.