محمد عبدالسلام فرج، «امیر» سازمان جهاد و بنیادگرای مصری، نخستین کسی بود که در کتاب فریضهی غایب در سال ۱۹۷۹ ــ سال پیروزی انقلاب ایران ــ اصطلاح جهاد را تعمیم داد تا درگیری مسلّحانه در داخل کشورهای اسلامی را نیز دربربگیرد.
مقایسه با تخلیهی سایگون نمیتواند سرعت و ابعاد سقوط افغانستان و ضربهای را که به مردم آمریکا وارد کرد توضیح دهد. با وجود این، تاریخِ پس از جنگ ویتنام میتواند نشان دهد که چگونه مسئلهی پناهجویان افغان فرصتی به ایالات متحده میدهد تا خود را از این مخصمه نجات دهد، و چگونه، بهرغم خصومتهای پایدار، روابط دیپلماتیک میتواند عادی شود.
بر پایهی خصائص مشترک و کلّی میان تجربههای مختلف توتالیتاریسم، تاریخنگاران و اندیشمندان سیاسی بسیاری ایدهی «حکومت/امارت اسلامی» را از زاد و رود معنوی توتالیتاریسم میشمارند. بر این پایه، هم حکومت طالبانی در افغانستان، هم جمهوری اسلامی در ایران از خون و خانوادهی توتالیتاریسم قلمداد میشوند که در کنار ویژگیهایی خاص و تاریخیاش، صورتی نورسیده و روزآمد از نمونههای پیشین آن است.
بین همهی کشورهایی که میشناسم و برایشان قصههایی قابل فهم میسازم و عطرهای مخصوص به خودشان را حس میکنم و موسیقی انحصاریشان را در جان میشنوم، ماجرای افغانستان برایم بسیار متفاوت است. اگر هندوستان سرزمین هفتاد و دو ملت است، اگر مصر، سرزمین اهرام و جادو و تاریخ است. اگر ایران، کتاب قطور پادشاهی و شعر است؛ افغانستان، موزائیک رنجها و دردها و گلولههاست.
پیشروی برقآسای طالبان را چگونه میتوان توضیح داد؟ آیا به قدرت رسیدن آنان پیامدهایی مثل بیست سال قبل خواهد داشت؟ برخلاف انتظار همه، طالبان در پانزدهم ماه اوت جاری کابل را تصّرف کردند. این پیروزی نه تنها برای جامعهی بینالمللی و ناظران و تحلیلگران مسائل افغانستان بلکه حتّی برای خود طالبان هم غیرمترقبه و پیشبینیناشدنی بود.
چندی پیش صدمین سالروز تولد ولفگانگ بورشرت، نویسندهی آلمانی بود. او به رغم اینکه ۲۶ سال بیشتر عمر نکرد آثار درخشانی همچون نمایشنامهی «بیرون پشت در» را خلق کرد که جزو متون درسی بسیاری از دبیرستانهای آلمان است. بورشرت که به دلیل انتقاد از سران نازیها بارها زندانی و با حکم اعدام روبرو شده بود، پس از پایان جنگ و در دوران دوسالهی شکوفایی ادبیاش بر این هدف متمرکز بود که مسئولیت فجایع دوران نازی را به جامعه یادآور شود.