آنچه میخوانید قسمتهایی از یادداشتهای دختر نوزدهسالهی افغانستانی با نام مستعار لاله است. او در این یادداشتها احساسات، افکار و مشاهداتش از زندگی این روزها در کابل را ثبت کرده است.
«نان، کار، آزادی». این شعار زنان در کابل و چند شهر دیگر افغانستان است که در حاکمیت طالبان بارها به خیابان آمدهاند. شمار این زنان شجاع که چشم در چشم طالبان و با قبول خطرات جدی فریاد خود و همهی زنان افغانستان را به سراسر جهان رساندهاند، به مراتب کمتر از تعداد زنانی است که همین چند ماه پیش یک چهارم مجلس افغانستان را به خود اختصاص داده بودند.
کرونین، که پژوهشگر کالج سنت آنتونی و هموند دپارتمان شرقشناسی در دانشگاه آکسفورد است، در کتاب جدید خود از دو روایت غالب در مطالعات مربوط به شرق میانه و ایرانشناسی فاصله میگیرد: نخست روایتی که مدرنیزاسیون را در این مناطق پروژهای تحمیلی و از بالا به پایین میبیند و دوم روایتی که مرزهای ملی را ظرفی طبیعی و بدیهی برای بررسی پدیدارهای اجتماعی میداند.
دختران دانشآموز، اگر اندک تغییری در اجزاء صورتشان بدهند، باید پاسخگو باشند و تنبیه میشوند. این نظام اداریِ مدرسه است که نحوهی پوشش و آرایش آنها را تعیین میکند و برای تخطی از این مقررات، مصادیق جرمی تعریف میکند.
برای نخستین بار در سال ۱۹۰۰ میلادی با واژهای معادل «فمینیسم» در جهان عرب مواجه میشویم. در آن تاریخ مَلَک حِفنی ناصف سلسله مقالاتی را با نامِ مستعارِ «باحِثَة البادیة» در کتابی با عنوان النسائیات منتشر کرد که در آن خواستار بهبودِ شرایطِ زندگی زنان شده بود. واژهی «نِسائی» که عنوان این کتاب از مشتقاتِ آن است در زبان عربی یعنی آنچه مربوط به زنان است یا آنچه زنان تولید میکنند.
در پنجشنبهی برفی ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ و چند روز پس از آن با به خیابان آمدن خودبهخودی زنان برای نه گفتن به چماقِ «یا روسری یا توسری» جنبش زنان در ذهن منِ بیستوپنجساله معنا و مفهومی روشن پیدا کرد. از آن به بعد بود که ارزش و اهمیت جنبش در نگاه و خیال من پررنگ شد. در همهی این سالها هر نمودی از خشونت نظامِ ولایی با زنان و هر نشانی از کنش یا واکنش اعتراضیِ آنها در برابر تبعیض و زورگویی من را به یاد آن روزها میاندازد.