در نگاهی که مادربزرگم به زندگی داشت گویا هیچ اتفاقی بی دلیل نمیافتاد. آدم هیچ کاری را بیسببی مشخص انجام نمیداد. مثلاً اگر دستت را بر سرت بکشی، یعنی سرت درد میکند، اگر بر کمرت بگذاری، یعنی کمرت درد میکند و بر پاها، نشانهای از پادرد. همه نشانههایی از درد. بزرگترین فلسفهی دایه در زندگی این بود که همهی آدمها به مراقبت نیاز داشتند الا خودش.
اولین خودکشی ثبت شده در تاریخ ایران را میتوان در دل بیستون یافت. در کتیبهی بیستون در شرح چگونگیِ مرگِ کمبوجیه آمده: به «خویشمرگی مرد.» این که آیا کمبوجیه به مرگی خودخواسته مرده یا مرگی طبیعی رازی است که از پس سالیان هنوز نامکشوف و مورد جدل است. چند صباحی است اما که پژوهشی دیگر نیز به خویشمرگیهای حوالی این کوه اضافه شده است. گویی عبارت حکاکی شده به سه زبان حالا خود دست به کار معنابخشی به این راز شده و از کلمات به بدنها منتقل شده است. خویشمرگی همانند یک پیشگویی، ولایات و آبادیهای اطراف خود را در برگرفته است.
در سالهای اخیر، آمار خودکشی در ایران و کشورهای خاورمیانه به حد بیسابقهای گسترش یافته است. انواع نوظهوری از این پدیده، نظیر عملیات انتحاری در راه اهداف مذهبی و سیاسی یا اقدام به خودکشی به عنوان چالش یا سرگرمی، نیز به شدت بر این آمارِ تکاندهنده افزودهاند. این خودکشیها چه انگیزههایی دارند و چگونه باید آنها را فهم کرد؟