این یادداشت به بازخوانی پروندهی ترورهای ایدئولوژیک جمعی از دگراندیشان ایران معاصر میپردازد که با پشتیبانی و فتوای آخوندهای شیعه و به دست اسلامگرایان با چاقو به قتل رسیدند.
با اینهمه انکار و چشمپوشی، که گاه از سر ناتوانی، گاه از سر سهلانگاری و گاه از سر عافیتطلبی رسم ما شده است، چه میتوان کرد؟ اینهمه انکار و چشمپوشی با ما چه میکند، چهها کرده است؟
«اینجا خونهی تو هم باشه، الان که ما اینجا هستیم، محل کارِ ماست». این جمله نقلقولی است از یکی از مأموران امنیتی که در آبانماه برای بازداشت یک زوج خبرنگار و تفتیش به خانهی آنها رفته است.
ده روز پیش از بیستوچهارمین سالگرد قتل سیاسی پدر و مادرم، داریوش و پروانه فروهر به روال هرساله به تهران رفتم برای پیگیری یک کنش دادخواهانه، که در فراز و نشیب سالها مانند اندامی در زندگی من روییده و بالیده است؛ اندامی از جنس عضله و آه. سفر این بار اما در شرایطی یکسره دگرگون و در بستر یک خیزش انقلابی پرشور وجسورانجام میشد.
«بخوان به نام ایران» عنوان کتابیست که زندگی داریوش و پروانه فروهر را از زبان فرزند آنها، پرستو روایت میکند. نسخهی چاپی این کتاب اولین بار در سال ۱۳۹۰ منتشر شد و حالا نسخهی شنیداری آن هر هفته از آسو منتشر خواهد شد.
«بخوان به نام ایران» عنوان کتابیست که زندگی داریوش و پروانه فروهر را از زبان فرزند آنها، پرستو روایت میکند. نسخهی چاپی این کتاب اولین بار در سال ۱۳۹۰ منتشر شد و حالا نسخهی شنیداری آن هر هفته از آسو منتشر خواهد شد.