اغلب ما دیدگاههایی دربارهی سیاست، وقایع روز، دین، جامعه، اخلاق، و ورزش داریم، و وقت زیادی را – چه در گفتوگوهای خود و چه در شبکههای اجتماعی – برای بیان این دیدگاهها صرف میکنیم. ما از مواضع خود دفاع میکنیم و اگر کسی آنها را به چالش بکشد آزرده میشویم. چرا چنین میکنیم؟
اغلب ما دیدگاههایی دربارهی سیاست، وقایع روز، دین، جامعه، اخلاق، و ورزش داریم، و وقت زیادی را – چه در گفتوگوهای خود و چه در شبکههای اجتماعی – برای بیان این دیدگاهها صرف میکنیم. ما از مواضع خود دفاع میکنیم و اگر کسی آنها را به چالش بکشد آزرده میشویم. چرا چنین میکنیم؟
انتخابها و رویکردهای رفتاری ما دلایل گوناگونی دارند که گاهی بسیار سادهتر از تصورات خود ما هستند. با این حال، ما اغلب برای توضیح دادن انتخابها و رفتارهای خود به دلایلی استناد میکنیم که واقعیت ندارند. ما در واقع قصهبافی و افسانهسازی میکنیم. چنین کاری چه انگیزهای دارد و چه اثراتی بر ما میگذارد؟
اخیراً، دوباره تردیدها دربارهی ارتباط «روانشناسی» و «اخلاق» در بحثهای نظری شدت گرفته است. در نگاه نخست، چنین تردیدی کاملاً نابجا به نظر میرسد: آیا ارتباط خصایص و سرشت ما با آنچه که باید به لحاظ اخلاقی انجام دهیم بدیهی نیست؟ اما در واقع این تردیدها قدمتی بس طولانی دارند و فلاسفهی اخلاق برای قرنها در این باره بحث کردهاند.
پرداختن به کارهای پراکنده و سرگرمکننده، و به ویژه تأمل در آثار هنری، میتواند راه مناسبی برای حفظ سلامت روانی و جسمی ما باشد. علاوه بر این، سرگرمیها و تأملات هنری میتوانند هماهنگی بین قوای ذهنی و جسمی ما را افزایش دهند. پژوهشهای اخیر در زمینهی علوم روانشناسی و عصبشناسی نیز بر اهمیت این نکته تأکید میکنند.
بسیار دیدهایم که بسیاری از افراد، در مواجهه با اخبار و حوادث مربوط به انواع جرایم (به ویژه جرایم جنسی)، قربانیانِ این جرایم را مقصر میشمارند و، خواسته یا ناخواسته، مرتکبان را تبرئه میکنند. روالِ «مقصر دانستن قربانی» چه دلایل و چه تبعاتی دارد، و چرا باید این روال را کنار گذاشت؟