در این گزارش سراغ زنان جوانتری رفتهام که همچنان با حجاب اجباری دستوپنجه نرم میکنند؛ زنانی که در حکومت جمهوری اسلامی به دنیا آمدهاند، از وقتی چشم باز کردهاند دستکم در فضاهای عمومی، زنان را با حجاب دیدهاند و با اولین نشانههای زنانگی در بدنشان مجبور به پوشاندن خود بودهاند.
در دوران طالب، قبل از این حوادث میشد به رقص پناه برد و رقصید تا آن دم که خسته شوی و دردهایت را به فراموشی بسپاری. مگر حالا میتوانم برقصم؟! پس آن صدها انسان و صدها خانواده چه؟ مردمان میگویند آن مادری که سه پسرش را از دست داده بود، سکته کرد. نمیدانم چقدر درست است اما بدون سکته هم مگر زنده است؟
امشب خیلی خوشحال بودم. دانشگاه کابلمان اطلاعیه داده و نوشته که «شایعهی بستهشدن دانشگاههای دولتی دروغ بوده و دروس بهصورت جداگانه پیش خواهد رفت.» اما این خوشحالی به ساعتی دوام نکرد و چند دقیقه بعد، خبر دستگیری دختران معترض بامیان را دیدم و بهخاطر آنان واقعاً ناراحتم.
هرچند گفتگو با این ۱۴ نفر نمیتواند تصویر کاملی از تجربهی زنان ایرانی در مورد حجاب ارائه کند، اما کوشیدهام با نشستن پای صحبت زنان بلوچ، ترک، همجنسگرا، دوجنسگرا و ترنسجندری که در شهرهای مختلف ایران، از قم و اصفهان و تهران تا اهواز و تبریز و زاهدان، زندگی کردهاند، بخش کوچکی از تجربههای کمتر شنیدهشده را ثبت کنم.
عبارت ملکههای فلسفه در عنوان کتاب، قرینهای است به عبارت «فیلسوفشاه» یا همان پادشاهان فیلسوف در کتاب جمهور افلاطون. در کتاب جمهور که در واقع مجموعهای از گفتوگوهاست، افلاطون میگوید که زنان میتوانند همتراز با مردان، پادشاه یا حاکمفیلسوفِ دولتشهر آرمانیِ او باشند؛ سخنی که در دورهی افلاطون کاملاً رادیکال [و مترقی] بود. با این حال، زنان در تاریخ فلسفه تا حد زیادی به حاشیه رانده شدهاند و اعطای لقب ملکه به فیلسوفان زن، در واقع نوعی اعادهی لقبی به ایشان است که در [تاریخ] فلسفه از ایشان دریغ شده است.
داستان گروهی از زنان مترقی کُرد که حدود یک قرن پیش در زمان سقوط حکومت عثمانی برای حقوق زنان و کردها فعالیت میکردند و انجمنی تشکیل دادند که اولین حرکت سازمانیافته زنان کُرد بود.