وقتی حامیان اصلیِ حکومت از پشتیبانی از ساختارِ قدرت دست بردارند، پژوهشگران از «روگردانی» سخن میگویند. هیچ ساختار قدرتی بدون کوششهای روزانه و حمایت منفعلِ گروههای مختلف، از بالا تا پایینِ جامعه ــ نیروهای پلیس و سربازان، بانکداران و صاحبان کسبوکار، معلمان و وکلا، رانندگان کامیون، زبالهجمعکنها، دیپلماتها و بسیاری دیگر ــ دوام نمیآورد. و همهی این گروهها را میتوان متقاعد کرد که کار کردن ــ مستقیم یا غیرمستقیم ــ برای حکومت دیگر به نفعشان نیست.
بر اساس این قاعده، هیچ انقلابی که ۳/۵ درصد از جمعیت کشور را به مشارکت فعال در مهمترین رویداد آن ــ خواه مبارزه، تظاهرات سراسری یا شکل دیگری از عدمهمکاریِ گسترده ــ ترغیب کرده باشد شکست نخورده است.
پاسخ این پرسش قطعاً منفی است. همانطور که دو دانشمند علوم سیاسی به نامهای ماریا استفان و آدام گالاگِر نشان دادهاند، بهسختی میتوان در انقلابهای سال ۲۰۱۹ در سودان، الجزایر و لبنان ردپایی از یک رهبرِ فرهمند یافت.
موضوع این کتاب، دوراندیشی است: این ایده که یکی از اولویتهای اخلاقیِ اصلیِ زمانهی ما بر جای نهادن تأثیری مثبت بر آیندهی بلندمدت است. دوراندیشی یعنی جدی گرفتن عظمت آینده، و اهمیت نقش خودمان در شکل دادن به آن. این کتاب حاصل بیش از یک دهه کارِ تماموقت است، که تقریباً دو سال از آن صرف راستیآزماییِ دادهها شده است.
مؤسسان آمریکا چه رسالتی برای این کشور قائل بودند؟ جنگ جهانی دوم چطور رابطهی آمریکا با کشورهای شکستخورده در جنگ را تغییر داد؟ رؤسای جمهور آمریکا، از جورج بوشِ پدر تا ترامپ، چه نقشی برای آمریکا در دنیای تجارت و سیاست قائل بودند؟ و سرانجام، انزواطلبی یا مشارکت فعال، کدام به نفع دنیا و آمریکاست؟
آیا مرگ میلیونها نفر بر اثر بیماریهای عالمگیر، فقر و گرسنگی کودکان و بحرانهای محیطزیستی که آیندهی انسان را تهدید میکنند، طبیعی است؟ آیا باید بپذیریم که نابرابری بخشی تغییرناپذیر از جهان ماست؟ هر کدام از ما بهعنوان یک فرد چه میتوانیم بکنیم تا دنیا برای خود ما و نسلهای آینده به جای بهتری تبدیل شود؟