سه ماه از زمانی که در خیابانها روسری از سر برداشتهایم میگذرد. خیابانهایی که در آنها تردد میکنیم ــ شامل عابران و کسبه و حتی پلیس و نیروهای سرکوب ــ به وجودِ ما عادت کردهاند اما در درون بسیاری از ما، و در لایههای نادیدنیِ جامعه، هنوز وضعیت غیرعادی است.
میُوش در سال ۱۹۱۱ در خانوادهای از نجبای لهستانی در لیتوانی (در آن هنگام بخشی از امپراتوری روسیه) زاده شد و شخصاً شاهد بسیاری از وقایع اصلی قرن بیستم بود: جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه، جنگ جهانی دوم و ظهور جنگ سرد.
لحظاتی در زندگی هست که همهی آدمها باید نوعی قهرمان بشوند. اگر شاعر هستی، با کلماتت میجنگی، اگر نقاش هستی با نقاشیهایت... اما نمیتوانی بگویی ببخشید من شاعرم مرا معاف کنید. وقتی تا این حد رنج، نابرابری و بیعدالتی در جهان هست نمیتوانی چنین چیزی را بر زبان بیاوری.
معلمان در سالهای اخیر یکی از رساترین و همسازترین صداهای اعتراض را در ایران بلند کردهاند، به گونهای که بعضی تحلیلگران، «کانون صنفی معلمان» را «پایدارترین تشکل مستقل کارگری» میدانند. محمد حبیبی، سخنگوی این کانون، در گفتگو با آسو، این حرکت مدنی را «جنبشی نوپا» میخوانَد که علاوه بر خواستههای معیشتی، مطالبات منزلتی را نیز دنبال میکند و «عادیسازیِ خیابان برای عامهی مردم و بازپسگیری خیابان از حاکمیت» یکی از مهمترین دستاوردهایش بوده است.
سرگذشت ایوان کلیما، بهومیل هرابال، واتسلاو هاول و ... سرنوشت کسانی است که بهرغم فشارهای نظام خودکامه، مشعل استقامت سازنده را در چکسلواکی فروزان نگه داشتند. آنها وقتی از دانشگاه اخراج شدند، سمینارهای زیرزمینی را برگزار کردند. وقتی ممنوعالقلم شدند، جزوههای سامیزدات را نوشتند و پخش کردند و زمانی که از اجرا در سالنهای عمومی بازماندند به تمرین و اجرای نمایشهای خصوصی روی آوردند.
«پرسش حقیقی این است که آیا آیندهای روشنتر واقعاً همیشه چنین دور از ماست؟ اگر معلوم شود که، بر عکس، از مدتها قبل همینجا پیش روی ما بوده و تنها به علت بیبصیرتی و ضعفمان آن را در اطراف و در درون خود ندیدهایم و نپروراندهایم، چه؟» واتسلاو هاول، قدرت بیقدرتان (۱۹۷۸)