محمد بهمنبیگی در کتاب بخارای من، ایل من کودکیاش را این طور تعریف میکند و میگوید که «از شنیدن اسم شهر قند در دلم آب میشد و زمانی که پدرم و سپس مادرم را به تهران تبعید کردند تنها فرد خانواده که خوشحال و شادمان بود، من بودم.»
وقتی «گوستینوس آمبروزی» مجسمهساز نامدار پیکرهی فردوسی را در آنجا [رم] دید، شگفتزده شد و به یادگار نوشت: «دنیا بداند من خالق مجسمهی فردوسی ــ ابوالحسن صدیقی ــ را میکلآنژ ثانی شرق شناختم. میکلآنژ، بار دیگر در مشرق زمین متولد شده است.»
خدمات فرهنگی علیاصغر حکمت به غیر از تألیف و ترجمه، دانشگاه تهران، موزهی ایران باستان، کتابخانه ملی، ورزشگاه امجدیه و تأسیس مدارس متعدد در سراسر کشور است.
مدارس زرتشتیان از مهمترین مدارس تهران در آغاز قرن بوده است و بسیاری از چهرههای فرهنگی و سیاسی قرن گذشته در این مدارس درس خواندهاند. کیخسرو شاهرخ او بعد از انقلاب مشروطه چندین مدرسه در تهران تأسیس کرد که از جمله میتوان به دبیرستان انوشیروان دادگر و فیروز بهرام در سال ۱۳۱۱خورشیدی اشاره کرد.
باغچهبان به گردن فرهنگ این کشور حق فراوان دارد و پس از مرحوم حاج میرزا حسن رشدیه بسیار بیش از او کوشید و راه تعلیم الفبا را که از دشواریهای تعلیم بود بسیار آسان کرد.
آقای نیازمند عالیخانی را مدیری «بااطلاع، بزرگبین و آتیهنگر» توصیف میکند که «در اثر تدبیر در کار و بزرگبینی خاصی که داشت طی شش سال وزارت خود تکنوکراسی را بهجای بروکراسی در ایران متداول کرد. آنچنان تکنوکراسی که رکود شدید کشور را به شکوفایی باورنکردنی تبدیل کرد.»