«اینجا خونهی تو هم باشه، الان که ما اینجا هستیم، محل کارِ ماست». این جمله نقلقولی است از یکی از مأموران امنیتی که در آبانماه برای بازداشت یک زوج خبرنگار و تفتیش به خانهی آنها رفته است.
قرارمان این بود که رأس ساعت یازده شب جلوی خانهی نسرین باشیم. قرار بود که پسرم هم برای دیدار از نمایشگاه گروهی از نقاشان معاصر به دوبی سفر کند. همزمانیِ این دو واقعه ما چهار نفر را همسفر کرده بود. نسرین و نیما، من و بامداد... .
وقتی نلسون ماندلا در زندان نامه مینوشت، خوب میدانست که تنها شمارِ کمی از آنها به دست مخاطب میرسد. بسیاری از نامههایش را مسئولان زندان به بیرون نمیفرستادند. بااینحال، بهندرت اثری از خشم و حتی ناامیدی در نامههای ماندلا دیده میشد.
در اواخر دههی ۱۹۷۰ (حدود ۱۳۵۶) واتسلاو بندا، فیلسوف چک، مفهوم «شهر موازی» را مطرح کرد. هدف او پیریزی فرهنگی بدیل و زیرزمینی بود که از استیلای فرهنگ حاکم و رسمی حکومت تمامیتخواه چکسلواکی آزاد باشد. بعدها واتسلاو هاول همین ایده را تحت عنوان فرهنگ موازی بسط داد.
از مرداد ۱۴۰۰ تا الآن که در حال نوشتن این مطلب هستم در مرخصی و تعویقِ اجرای حکم به دلایل درمانی، بیرون از زندان به سر میبرم. در این مدت بر آن شدم تا نامههایی را که در زندان مینوشتم و برای خانواده و یا گاه برای برخی مقامات میفرستادم، منتشر کنم. اکنون که تا حدود زیادی این نامهها را برای انتشار مرتب کردهام، زنان و مردان کشورم به خیزش بزرگی دست زدهاند که در رأس آن شعار «زن، زندگی، آزادی» قرار دارد و من از اینکه هممیهنانم بهجای هجو شخصیت یا کیش شخصیت، به مفاهیم زندگیسازی روی آوردهاند که پرهیز از خشونت را در بطن خود دارد، مسرورم.
جف کافمن و مارشا راس کارگردان و تهیهکنندهی فیلمهای مستندی چون «نسرین»، «تحصیل زیر آتش» و «هر نمایش زندگی» هستند. در این گفتگو از جمله از آنها پرسیدهام چه چیز باعث شد تا به داستانهایی از ایران بپردازند؟