در چین سخنی بر سرِ زبانها است مبنی بر اینکه مطالعهی یک کتابِ ممنوع در شبی برفی یکی از لذتهای واقعیِ زندگی است.
خورخه لوئیس بورخس، نویسندهی آرژانتینی، بیناییاش را ــ آنچه «نگاهِ خود در مقام خواننده و نویسنده» مینامید ــ در همان زمانی از دست داد که سرپرست کتابخانهی ملیِ آرژانتین شد.
شخصِ حافظ بنا به زندگینامهاش جهانگرد، گردشگر و حتی ایرانگرد نبوده است و ظاهراً تا یزد پیشتر نرفته است. جهانی که او از آن یاد میکند [گشتهام در جهان و آخر کار] جهان عینی نیست، بلکه جهانی است که او را هنرمند کرده است.
آرزو و خیال اگر در گسترهی دانش و فن آغازی برای «رفتن تا رسیدن» است، در پهنهی هنر و ادبیات سوختِ «رفتن برای رفتن» است. همین است که در ادبیات خیال پریدن و پرواز ازلی-ابدی و یگانه است ــ گیرم که در ذهن هرکس در هر آن رنگ و شکلی دیگر میگیرد.
فرصت زندهزیستن برای بکتاش آبتین کوتاه بود و خبر پادربند بهکشتندادنِ او برای ما هنوزماندگان جانکاه. جرم آبتینِ شاعر و مستندساز نه شعر یا فیلمش بلکه پایداریاش در دلسپردگی به اصل و آرمان آزادی اندیشه و بیان بیاماواگر بود. جرمش از جنس جرم محمد مختاری شاعر بود. شیوهی کشتنِ او اما آن نبود که با مختاری به کار بستند.
ما گزافهگویی میکنیم، دروغ میگوییم، مزخرف میگوییم، شوخی و مزاح میکنیم، رمان مینویسیم، استعاره به کار میبریم و کنایه و طنز. در تمام این موارد روشن است که ما واقعاً حقیقت را بر مبنای بهترین شواهد موجود، آنگونه که میدانیم، بیان نمیکنیم. اما تفاوتهای زیادی میان این پدیدهها وجود دارد.