این مجموعه، روایتی از زندگی زنان زندانی عادی و غیرسیاسی است که جز صفحهی حوادث روزنامهها، کمتر جایی ردی از آنها دیده میشود. زندگی زنانی که وقتی برای ۴۵ روز در بند عمومی زندان اوین حبس بودم، کنارشان زندگی کردم، قصههایشان را شنیدم و قول دادم که از زندگیشان پشت دیوارهای بلند زندان و آنچه بیرون از زندان بر آنها گذشته، بنویسم.
بر اساس آمار سال ۱۴۰۰، شمار زنانِ خانهدار در ایران ۲۱ میلیون نفر است. آیا میتوان همهی آنها را به تنبلی و بیمسئولیتی و مصرفکنندگی متهم کرد؟
«من در مدرسهی دوشیزگان وطن درس میخواندم. باور کنید پنهان از پدرم به مدرسه میرفتم. مادرم میدانست و به من هم کمک میکرد. اما فلسفهی پدرم این بود که دختر اگر باسواد شود برای پسرها نامهی عاشقانه مینویسد!»
برای مردم ما از شمال تا کاشغر قصه همین بوده و حرفِ آخر و تصمیمشان این بوده/است که حتی اگر زلزله، سیلاب، برفکوچ و رانش کوه و زمین هم رخ دهد زنان در خانه بمانند، و اگر از خانه فرار میکنند با حجاب فرار کنند.
فاصلهی سنیِ هر مادر و دختری در افغانستان نهایتاً ۲۰ سال است، بهویژه وقتی که آن دختر فرزند اول مادرش باشد.
این نوشته محصول ۱۰۰ نامه و چند فایل صوتی از شاگردان مکاتب دخترانه، از نقاط مختلف افغانستان و در ردههای سنیِ ۱۳ الی ۱۸ سال است که با روی کار آمدن امارت از رفتن به مکتب بازماندهاند.