فردِ دارای فضیلت اخلاقی همواره برای نیل به کمال اخلاقی تلاش میکند. او این کار را از رهگذر کنش مدام و عادت کردن به انجام کارهای خوب و اجتناب از بدی انجام میدهد.
بسیاری از معضلات اخلاقی دربارهی اینکه چگونه میتوان اخلاقی اندیشید یا عمل کرد، حلنشدنی به نظر میرسند. و شاید واقعاً چنین باشد. بنابراین، ممکن است وسوسه شویم که اخلاق را به کلی نادیده بگیریم یا کنار بگذاریم.
جمالزاده در کتابِ خُلقیات ما ایرانیان در باب حَسَناتِ اخلاقِ ایرانیان، و بهویژه معایبشان، از منظر تاریخی و اجتماعی، چنانکه شیوهی ادبای زمانهاش بود، با شاهد مثالها و نمونههای گزینشیِ گواهانِ خود بحث میکند، گواهانی که بهویژه آنگاه که غیرایرانیاند ذِمّهی خود را از عیوبی که به ایرانیان نسبت میدهند بری میدانند و این خود را پسندیدنِ آنها جای عَجَب است.
او کسی بود که به «مرد انحرافناپذیر» شهرت یافته بود زیرا هرگز از باورهای خود کوتاه نمیآمد؛ مردی که در باورِ خود به اصول محوریِ انقلاب چنان مستحکم بود که نمیتوانست تصور کند انقلاب (و بهتبع آن، خودش) هرگز اشتباه کنند.
آگاهی از حقیقت، ممکن است هیچ ربطی به شخصیت یا تلاش ما نداشته باشد. بسیاری از مردم در فقر شدید به دنیا میآیند و از فرصت اندکی برای تعلیم و تربیت مناسب برخوردارند. بعضی دیگر، در نوعی از جوامع مذهبی یا شرایط اجتماعی بزرگ میشوند که آنان را از کاوش و پژوهش در بعضی زمینهها باز میدارد.
نهادهای دموکراسی بر این اساس استوار شدهاند که کنشگران سیاسی بر مبنای عقل سلیم، خویشتنداری، و میانهروی عمل میکنند. اما در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم افراطکاریها و لجاجتهای ایدئولوژیک چنان حاکم شده است که میانهروها به نوعی گونهی در حال انقراض تبدیل شدهاند: آیا میتوانیم آنها را از خطر انقراض نجات دهیم؟ برای پاسخگویی به این پرسش، باید نگاهی تازه به «میانهروی» بیاندازیم، فضیلتی که همهی فضیلتهای دیگر را گرد هم میآورد.