سهیل پارسا کارگردان ایرانی-کانادایی که به پاس چند دهه فعالیت ارزشمندش در هنرهای نمایشی کشور کانادا به تازگی برندهی جایزهی «باربارا همیلتن» شده، با شبنم طلوعی دربارهی زندگیاش در ایران و سالهای پس از مهاجرت گفتگو کرده است.
در 24 سپتامبر 1970، گروه رولینگ استونز کنسرت خود در «کاخ ورزش» در پاریس را قطع کرد تا یک فرانسویِ مائوئیست به نام سِرژ ژولی را به روی صحنه دعوت کند. اخبار رویداد تکاندهندهای موسوم به «انقلاب فرهنگیِ پرولتاریاییِ کبیر» از سال 1966 کمکم به خارج از چین درز کرده بود. اطلاعات کمیاب بود اما بسیاری از نویسندگان و فعالان در غرب که با آمریکا و جنگ در ویتنام مخالف بودند و از مارکسیسم شورویمآب دلسرد شده بودند سرگرم روی آوردن به افکار مائو تسهتونگ بودند.
در سال ۱۹۸۹ میخائیل گورباچف از جمهوری دموکراتیک آلمان دیدار کرد و به رهبران این کشور هشدار داد که اگر تغییر نکنند، زیر پای تاریخ له خواهند شد. در آن زمان، من در برلین شرقی دانشجو بودم. تماشاخانهها و کلیساها به تریبون اصلیِ دموکراسی واقعی تبدیل شدند. گروههای موسیقی راک سرود تغییر میسرودند و دیگر به سانسور حکومتی اهمیت نمیدادند.
نویسنده ضمن مرور سابقهی تاریخیِ آزار و اذیت بهائیان از جانب حکومت به واکنش آنها، به ویژه به محرومیت از آموزش عالی، میپردازد؛ در ادامه میکوشد نظریههای مختلف برای چنین سرکوبی از سوی جمهوری اسلامی را بررسی کند.
پنجاه سال پیش، مائو تسه تونگ «انقلاب فرهنگی» را به راه انداخت، بلوایی ده ساله که اثرات شدید و بعضاً خشونتباری بر سرتاسر چین گذاشت. در این مقاله نگاهی اجمالی به این سالهای پرآشوب میاندازیم.
«تاریخ مردمی» چیست و چه روایتی از «انقلاب فرهنگی» چین ارائه میدهد؟ از «سالهای سرخ»، «سالهای سیاه» و «سالهای خاکستری» چه میدانیم؟ چرا بسیاری از چینیها در «فراموشی تاریخی» با حزب کمونیست همراه شدهاند؟