بسیاری دوست دارند که بدانند بزرگ شدن در آلمان شرقی و تجربهی نابودی جامعهای که جهانبینی افراد را شکل داده چگونه است. ارپنبک با دلسوزی و شفقتی که در نوشتههایش موج میزند، حقایق دوران کودکیاش در برلین شرقی را بازآفرینی میکند.
پروندههای اشتازی به دو دسته تقسیم میشدند: پروندهی عاملان و پروندهی قربانیان. شاید چندان شگفتانگیز نباشد که نام بسیاری از افراد در هردو این پروندهها دیده میشد، چرا که اشتازی با شعار رسمی «دانستن همهچیز» مثل هر دستگاه اطلاعاتی-امنیتی دیگری مأموران غیررسمی خود را نیز زیر نظر داشت و فضایی از ظن و بیاعتمادی همگانی را در سرتاسر جامعه تسری داده بود.
سی سال پس از سقوط دیوار برلین هنوز بعضی از آلمانیها از میراث جمهوریِ دموکراتیک آلمان دفاع میکنند. آنها اغلب ادعا میکنند که «همهچیزِ جمهوری دموکراتیک آلمان بد نبود» و مهدکودکهای این کشورِ متحدِ شوروی عالی بود. به نظر مانفرد ویلهلمِ ۶۸ ساله، چنین حرفهایی نامعقول و بیمعنی است. او یکی از زندانیان سیاسیِ آلمان شرقی بود.