بحران همهگیری ویروسِ کرونا چه چیزهایی را دربارهی جامعه، سیاست، اقتصاد و زندگی ما آشکار کرد؟ چرا غافلگیر شدیم؟ چه عواملی سبب شد که کشورهای گوناگون در مواجهه با آن به شیوههای مختلفی عمل کنند؟ بحران کرونا چه تفاوتها و شباهتهایی با بحران مالی ۲۰۰۸، بحران تروریسم و بحران پناهجویی داشت و در نهایت این تجربه چطور میتواند ما را برای آیندهای بهتر آماده کند؟
منظورم از فدرالیسم جهانی وضعیتی است که ملتهای جهان با میل و رضایت خود گرد هم میآیند و در قالب یک ابرملت فدرال به وحدت میرسند. با این اقدام، آنها به تشکیل یک دولت مرکزی تن میدهند و رضایتمندانه بخشی از قدرت خود را به آن واگذار میکنند. البته این دولت مرکزی مرجعیت و اقتدار محدودی دارد تا بتواند برای برطرف کردن نیازها و چالشهای جمعی این ملتها اقدام کند.
الکساندر لوکاشنکو، فرمانروای خودکامه، پس از ۲۶ سال حکمرانی پشتیبانی مردم بلاروس را از دست داده است. حتی اگر رژیم بتواند بر سر کار بماند، بهای گزافی برای تحمیل ظالمانهی وضع موجود پرداخت خواهد کرد. استرید سام، کارشناس اهل بلاروس، در مصاحبه با نشریهی «شرق اروپا» [Osteruropa] دربارهی رویدادهای جاری و آنچه بعد از این روی خواهد داد سخن میگوید.
گفتگو میان جنبشهای صلحطلب اروپای غربی و گروههای حقوق بشر در شرق سهمی حیاتی در غلبه بر تعارضات موجود در این قاره ایفا کرد و مبانی یک زبان سراسری را برای جامعهی مدنی فراملی و انسانگرایانه بنیان نهاد. این ادعا که وقایع سال ۱۹۸۹ تماماً عبارت از «جبران عقبافتادگی» شرق از غرب بوده، نشانهی غفلت از این تاریخچه است.
در نیمهى اول دههى ٢٠١٠، موج نیروهاى مترقى شروع به خیزش کردند. پیروزى حزب چپگرای سیریزا در یونان، اوجگیرى حزب پودموس در اسپانیا و کارزار انتخاباتى ریاست جمهورىِ ژان لوک ملانشون در فرانسه این باور را در همه ایجاد کرد که آینده متعلق به چپگراهاست.
اروپا در حال خوابگردی است و میرود تا از صفحهی روزگار محو شود. اروپاییها باید پیش از آن که دیر شود از خواب برخیزند. در غیر این صورت، اتحادیهی اروپا سرنوشتی شبیه به اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 خواهد داشت. به نظر نمیرسد که رهبران یا شهروندان عادیِ اتحادیهی اروپا فهمیده باشند که در چه لحظهی سرنوشتسازی به سر میبریم؛ احتمالات گوناگونی در برابر ما قرار دارد، و بنابراین نتیجهی نهایی به شدت نامعلوم است.