جنگ تعرفهها در تجارت بینالمللی
فرهاد ثابتان
بانک جهانی تخمین میزند که رشد اقتصادی در سال ۲۰۲۵ به «۲/۳ درصد کاهش خواهد یافت، که نسبت به سال گذشته در اغلب اقتصادها روندی کاهشی دارد»؛ رقمی که «کندترین نرخ رشد جهانی از سال ۲۰۰۸» توصیف شده است.
بانک جهانی تخمین میزند که رشد اقتصادی در سال ۲۰۲۵ به «۲/۳ درصد کاهش خواهد یافت، که نسبت به سال گذشته در اغلب اقتصادها روندی کاهشی دارد»؛ رقمی که «کندترین نرخ رشد جهانی از سال ۲۰۰۸» توصیف شده است.
در این سه دهه تنها تعداد انگشتشماری از مسئولان حکومتِ سرکوبگر چائوشسکو به صورت قانونی مجازات شدهاند و تا کنون هیچ پروندهی جناییای در مورد دهها هزار کودکی که در شبکهی غیرانسانی بازداشتگاههای کودکان مورد آزار قرار گرفتند تشکیل نشده است. به نظر میرسد که اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد.
امیرحسین آریانپور در یادبود او از طرف مجلهی سپیدهی فردا مینویسد: «[در نوجوانی] هنگامی که نزد او درس میخواندیم. . . نه تنها برای خود بت نمیساختیم بلکه هر بتی را که میتوانستیم درهم میشکستیم. اما شخصیت نافذِ دکتر هوشیار بت ما شد. از این رو سخنی که شاگردان اپیکور زمانی دربارهی او گفتند بار دیگر صدق کرد ’او [برای ما] بتی بود، آری بتی ــ بت قومی که بتپرست نبودند.»
قبلاً عاشق خشمم بودم. وقتی جوان بودم، این آتش سوزان، این خشم پنهان را ارزشمند میشمردم، خشمی که مثل فانوس در دست میگرفتم، بی آنکه بفهمم منبع نور و گرما نیست و در عوض پوستم را میسوزاند. در آن زمان احساس میکردم که خشم خوب است.
آواره، پناهجو، مهاجر؛ هر سه از خانه و کاشانه و وطن خود با تمام وابستگیها و دلبستگیهایاش دست شستهاند و ادامهی زندگی، کار و آرزوهای خود را در جغرافیایی با زبان و فرهنگ بیگانه جستوجو میکنند. در این چارچوب ترکیه از دیرباز برای ایرانیان جایگاه ویژهای داشته و دارد. همسایهای که تنها دروازهی گشوده به روی تمدن غرب و یکی از اعضای مؤثر جامعهی جهانی به شمار میرود. از صد و اندی سال پیش که مشروطهخواهان ایرانی در استانبول روزنامه منتشر میکردند این کشور میزبان منتقدان و مخالفان ایرانی بوده است.
تبلیغ خانه به خانه یکی از اصول اعتقادی شاهدان یهوه است، یک گروه مسیحی بینالمللی که مرکزش آمریکا است و در سراسر دنیا ۸.۵ میلیون پیرو دارد. اما زندان و شکنجه سبب شده است که اعضای این گروه در روسیه به فعالیتهای مخفیانه روی بیاورند؛ دولت روسیه تنها با بنیادگرایان مسلمان سختگیرانهتر رفتار میکند.
اگر آدمهای عاقل و اندیشمند که میتوانند بر این جامعه تأثیر بگذارند، فکری به حال این جامعه نکنند و سازوکارهایی را تعبیه نکنند و راههایی نیابند که این خشونت تغییر شکل دهد و به مجراهای درستی برود و بیشتر به شکل خواستهای مدنی و خواستنِ «حق» بروز پیدا کند، آیندهی خوبی در انتظار ما نیست. من خیلی نگران آیندهی ایران هستم.
من یکی از معدود بازماندگان کسانی هستم که تقریباً تا آخرین لحظهی پیش از آزادسازی آشوویتس در این اردوگاه بودم. انتقال ما از این اردوگاه یا به اصطلاح تخلیهی آن در ۱۸ ژانویه آغاز شد. ما در صفی ۶۰۰ نفری به راه افتادیم و در شش روز و نیمِ بعدی بیش از نیمی از همراهانم جان باختند. به احتمال قوی، من تا مراسم یادبود سال آینده زنده نخواهم ماند. این قانون طبیعت است. پس لطفاً ببخشید که احساساتی سخن خواهم گفت.
جریان بابیه اگر چه به نهان رفت و به جنبشی زیرزمینی مبدل شد، اما در عین حال تنها جریان مخالف دین و دولت بود که تا اواخر نیمهی دوم قرن نوزدهم و حتی در دوران مشروطه به عنوان صدای متفاوت وجود داشت.
مردم هیچ یک از کشورهای دموکراتیک هرگز چنین ثروتمند، سالم، و بهرهمند از آرامشی نسبی نبودهاند. این مردم همچنان مغموم هستند و اینک برای ما قبول این که فرزندانمان بهتر از ما خواهند زیست کار آسانی نیست.
تکاندهندهترین تصویری که از ازدواج کودکان دارم، قصهی زندگی، گلنار، دخترک ۱۱ سالهای است که وقتی میخواستند او را پای سفرهی عقد بنشانند، خودکشی کرد و مُرد. دخترکی که در نامهای به مادرش نوشته بود: «میخوان شوهرم بدن. مگه من چند سالمه؟»
به محض این که رویدادی شورش نامیده شد، روایت رسانهای آن را میتوان به آسانی طرحریزی کرد: «این مردم» اقدامات غیرقانونی میکنند، خارج از کنترل و غیرمنطقیاند؛ کاش مینشستند و گفتگو میکردند. اما آنچه عادتاً شورش مینامیم، به گفتهی دارسی، «فرصتی برای پای فشردن بر چیزی است که سیاست رسمی غالباً آن را نادیده میگیرد: شأن و منزلت هر فرد انسانی، و رفاه همگان».
در زمانهای که انسانباوری لیبرالی با خطر جدی و محسوسِ انقراض مواجه شده، دشوار میشود بر این تصور خرده گرفت که دنیا چه جای شریفتر و آبرومندتری میشد اگر به افکار برلین توجه بیشتری نشان میدادیم. افکار او، که ذرهای از مناسبتشان کاسته نشده، همچنین این نکته را به ما گوشزد میکنند که مانع اصلی پیش روی ما برای بهبود بخشیدن به وضعیت دنیا مطلقاً چیزی ورای دسترس خود انسانها نیست.
هرچند جمهوری اسلامی حکومتی به شدت سرکوبگر است اما میتوان تصور کرد که در صورت افزایش همزمان فشارهای داخلی و بینالمللی، ناچار به عقبنشینی شود. ما هنوز همهی روشهای مبارزات خشونتپرهیز را امتحان نکردهایم.
در نیمهى اول دههى ٢٠١٠، موج نیروهاى مترقى شروع به خیزش کردند. پیروزى حزب چپگرای سیریزا در یونان، اوجگیرى حزب پودموس در اسپانیا و کارزار انتخاباتى ریاست جمهورىِ ژان لوک ملانشون در فرانسه این باور را در همه ایجاد کرد که آینده متعلق به چپگراهاست.
در شرایطی که امکان اصلاحات بنیادی وجود دارد و راههای اصلاحات مهیاست که شما بتوانید به اهداف سیاسیتان برسید، انقلابیگری خود به خود به عقب صحنه رانده میشود. برعکس، وقتی که راههای رفورم مسدود یا مبتنی بر توهم باشد، شما حتی اگر اکراه داشته باشید، در سیاست به سمت راهحلهای رادیکالتر کشانده میشوید.
ناصر زراعتی یکی از این افراد است که علاوه بر نویسندگی و فیلمسازی چند سالی است که با عنوان دیگری نیز شناخته میشود: نقّالی. او تا به حال نزدیک به ۲۰۰ کتاب از عناوین مختلف را خوانده و برای استفاده عموم در اینترنت قرار داده است. کتابهایی که توانسته مخاطبانی را اندکاندک به خود جذب کند و به ترویج کتابخوانی به روش خود در جامعهی فارسیزبان یاری برساند.
دیدگاههای زوالگرایانه ویژگیهای مشترکی دارند. آنها در دورههای آشوب و عدم اطمینان، خریداران بیشتری دارند. آنها همچنین از این گرایش مشترک برخوردارند که فکر میکنند احتراز از حلقههای آتش جهنم تنها از طریق نوعی رنج بزرگ یا یک شخصیت کاریزماتیک بزرگ امکانپذیر است.
مردم در ایران هم اپوزیسیون سیاسی و هم حکومت را همیشه غافلگیر میکنند. شاید اعتراضات قابل پیشبینی بود، اما نه به این وسعت. البته حکومت قبلاً هم سبعیتاش را حداقل در مورد زندانیان سیاسی نشان داده بود. نمونهاش هم اعدامهای سال ۱۳۶۷ است. ولی این که به جان مردم عادی در کوچه و خیابان بیفتد، حمام خون راه بیندازد و بیرحمانه به سر و قلب و مغز مردم معترض شلیک کند، همه را بهتزده کرد.