تاریخ جهانی ناسیونالیسم
پراتاپ بانو مهتا
فردریش لیست، نظریهپرداز آلمانی ناسیونالیسم اقتصادی در قرن نوزدهم، گفته بود که «ملت بین فرد و بشر قرار دارد.» او خوشبین بود. دو قرن بعد، به نظر میرسد که فرد و بشر، هر دو، زیر ملت قرار دارند.
فردریش لیست، نظریهپرداز آلمانی ناسیونالیسم اقتصادی در قرن نوزدهم، گفته بود که «ملت بین فرد و بشر قرار دارد.» او خوشبین بود. دو قرن بعد، به نظر میرسد که فرد و بشر، هر دو، زیر ملت قرار دارند.
اگر هدف غایی (telos) یک روایت تاریخی، سال ۱۹۷۹ باشد، آنگاه همهی مسیرها به سقوط شاه و گسستی میرسند که در بحران گروگانگیری آشکار شد. در چنین روایتهایی ــ که عمدتاً رویکردی سیاسی دارند ــ برنامههای اصلاحی شاه جدی گرفته نمیشود. علاوه بر این، به نقاط اشتراک و همدلی تاریخی میان ایرانیان و آمریکاییها نیز بهچشم لحظاتی بیربط یا استثنایی نگریسته میشود، چرا که در خدمت تبیین منازعهی سالهای انقلابی نیستند.
دو اقتصاددان هلندی تخمین زدهاند که حدود ۲۵ درصد از کارمندان فکر میکنند که شغلشان از نظر اجتماعی بیاهمیت است، یا دستکم دربارهی ارزش اجتماعی آن تردید دارند.
در نوامبر ۲۰۲۱ بهائیان در سراسر جهان صدمین سالگرد درگذشت عبدالبهاء را گرامی داشتند. کتاب حاضر یادنامهی این سالگرد تاریخی و کوششی ناچیز در شناساندن بخشی از زندگانی و افکار این شخصیت یگانهی تاریخ معاصر ایران است.
حتی اگر یاد بگیریم که در قضاوت دیگران، کمتر عجله به خرج دهیم، نمیتوانیم از برخی پرسشهای اخلاقی چشم بپوشیم. مثل اینکه، آیا میتوانیم در جامعهای ناشریف، شریف باقی بمانیم؟ آیا میتوانیم زیرِ سلطهی نظامی جنایتکار، به فساد آلوده نشویم؟
بر اساس یافتههای تحقیق سال ۲۰۱۹ دانشگاه نورث وسترن آمریکا، که به سفارش «مؤسسهی فیلم دوحه» انجام شد، ۲۶ درصد از فیلمسازان مستقل جهان عرب را زنان تشکیل میدهند. در کشورهایی مثل لبنان، مراکش و تونس، یک چهارم از کل کارگردانان زن هستند.
ایوان کارامازوف از برادرش آلیوشا میخواهد که فرض کند قدرتی دارد که به واسطهی آن، بتواند جهانی را بیافریند که در آن، آدمها تا ابد در صلح و صفا و خوشبختی به سر برند. ایوان میگوید، فقط یک مشکل کوچک وجود دارد: تو باید برای رسیدن به چنین دنیایی، یک کودک بیگناه را تا سرحد مرگ شکنجه بدهی.
درست ۴۸ سال از چاپ اولین کتابم میگذرد، نزدیک به سی سال از این مدت را من یا ناشرم صرف آن کردیم که پسربچههایی را که هیچ چیز از ادبیات نمیدانند و صرفاً به قصد تحقیر نویسنده در آن سوی میز نشانده شدهاند، متقاعد کنیم که با صدور مجوز برای چاپ کتابهایم هیچ قدرتی ساقط نخواهد شد. اما آنها حرف ما را باور نمیکردند.
سفری است به دنیای خلاقیت منوچهر یکتایی؛ از ضربههای قلممو تا وزن کلمات.
آصف ۲۲ ساله و متولد ایران است. پدر و مادرش در دورهی اول جنگ با طالبان به ایران پناه آورده بودند. پدر آصف گذرنامهی اقامتی دارد و بخشی از همان دو میلیون مهاجری است که «قانونی» محسوب میشوند.
من به رواندا رفته بودم زیرا میخواستم بدانم از آن نسلکشی چگونه یاد میکنند ــ هم در مراسمهای یادبود رسمی و هم در ذهن قربانیان. میخواستم بدانم در وضعیتی که عاملان جنایت و قربانیان هر روز از کنار یکدیگر عبور میکنند، خاطرهی جمعی یک فاجعه چه شکلی دارد.
اگر دوران مشروطه را اولین نقطهی عطف تلاقی موسیقی ایران و جنبشهای اجتماعی بدانیم و با این پیشفرض آثار موسیقاییِ ساخته و اجراشده در فراز و فرودهای اجتماعی و سیاسی ایرانِ یک قرنِ گذشته را مرور کنیم، با چهار مفهوم مهم مواجه میشویم: ستایش ملیگرایی، توصیف اندوهِ ملی، تهییج آزادیخواهی و تشویق دفاع.
آیا تقدس سنت میتواند رنج یک موجود زنده را نادیده بگیرد؟ آیا آزادی دینی باید شامل حق آسیب رساندن به دیگر جانداران باشد؟ و مهمتر، آیا میتوان سنتی همچون قربانی کردن را بازاندیشید، بیآنکه روح ایمان آسیب ببیند؟
چرا دموکراسی، درست در مرحلهی پختگی تمدن ــ و در شرایطی که زمینه بیش از هر زمان دیگر برای تحقق کامل امکاناتِ آن وجود دارد ــ رو به افول میرود؟
به هر سو که بنگریم دوستیهای دیرین یا نوپایی را میبینیم که از سیاست آسیب دیده و از بین رفتهاند. علت این امر چیست؟
حالا بسیاری از مردم کشورمان میپرسند این «ضدیت با امپریالیسم» برای ما چه ارمغانی آورده است؟ بهراستی، مردمان عادی چه بهرهای از این سنخ از غربستیزی، خصومت با آمریکا، و «ضدیت با امپریالیسم» بردهاند؟ آیا چنین نیست که در این جریان مردم عادی بیشتر هزینه دادهاند تا عوایدی مادی یا معنوی دستگیرشان شود؟
یک انقلاب و دو جنگ. سهم همنسلان من از این سرزمین تاکنون. بعد از این چه خواهد شد، نمیدانم.
زهرا موسوی، نویسنده و پژوهشگر، در این مستند تجربهی زیستهی خود را بهعنوان یک ایرانی-افغانستانی در دو سرزمین ایران و افغانستان روایت میکند. او با نگاهی شخصی و تحلیلی، از چالشهای هویتی، تبعیضها، و پیوندهای فرهنگی میان این دو کشور سخن میگوید.
چند دهه است که حضور مهاجران افغان در ایران به مسئلهای سیاسی و اجتماعی برای جمهوری اسلامی تبدیل شده، و در بزنگاههای گوناگون ــ از بحرانهای اقتصادی و جنبشها و اعتراضات علیه نظام تا تنشهای منطقهای ــ بارها موجی از اخراج دستهجمعیِ آنها به راه افتاده است.
آنچه میخوانید روایت چهار زن افغانتبار است که سالها در ایران زندگی کرده، فرزند به دنیا آورده، کار کرده و روابط انسانی و پیوندهای عاطفی داشتهاند اما در چند ماه گذشته زندگیشان بر اثر موج اخراج اتباع افغانستان زیر و زبر شده است.
«ما» همان جامعهای است که با پذیرش تکثر میکوشد که صداهای مختلف را بلند کند تا این صداها بتوانند با هم گفتوگو کنند.
بر اساس آمار سازمان بینالمللی مهاجرت طی شش ماه گذشته بیش از ۷۰۰ هزار مهاجر افغانستانی از ایران به افغانستان بازگشتهاند که ۷۰ درصد آنها به صورت اجباری بازگردانده شدهاند.
ما در اعماق روحمان دنبال راه بهتری بودیم اما انگار راه بهتری وجود نداشت. جامعه ناگهان خود را ناتوان از موضعگیری، عمل یا حتی اندوه دستهجمعی مییافت.
شاید این روزها بیش از همیشه ضرورت دارد که از خود بپرسیم چرا نمیتوانیم با هم گفتوگو کنیم؟ یا چرا گفتوگوهای ما بیشتر خصمانهاند و اختلافها را تشدید میکنند. چرا گفتن، شنیدن و تحملِ نظر مخالف تا این حد دشوار به نظر میرسد؟