دسیدریوس اراسموسِ رتردامی، شخصیت برجستهی رنسانس شمال، عمدتاً به عنوان بزرگترین چهره در میان اولین اومانیستها شناخته میشود. پانصد سال پیش، اراسموس با شورشی پوپولیستی به رهبریِ تحریکگر پرنفوذی به نام مارتین لوتر مواجه شد، قیامی که گسستها و تفرقههای حاصل از آن کمتر از تبعات پدیدهای نبود که اکنون در آمریکا و اروپا شاهد آن هستیم.
اغلب ما دیدگاههایی دربارهی سیاست، وقایع روز، دین، جامعه، اخلاق، و ورزش داریم، و وقت زیادی را – چه در گفتوگوهای خود و چه در شبکههای اجتماعی – برای بیان این دیدگاهها صرف میکنیم. ما از مواضع خود دفاع میکنیم و اگر کسی آنها را به چالش بکشد آزرده میشویم. چرا چنین میکنیم؟
آیا اعتبار آموزههای حقوق بشری بسته به خواست و ارادهی عمومی است؟ آیا میتوان بیتوجه به آنچه که مردم میاندیشند، یا بیتوجه به ارزشهایی که آنها باور دارند، برای مردم قائل به مجموعهای از حقوق و آزادیها شد؟ پرداختن به پرسشهایی از این دست، در جامعهی امروز ما چه اهمیتی دارد، و تجربههای تاریخی در این زمینه چه میگویند؟
هویت ملی امری اتفاقی و تصادفی است. من دخالتی در بریتانیایی به دنیا آمدن خودم نداشتهام، هرچند از نظر فرصتهای زندگی و برخورداری از حقوق سیاسی بسیار خوششانس بودهام. در نتیجه، این امر صرفاً همان اندازه غرورآفرین است که مثلاً زاده شدن در میانهی قرن بیستم.
از پدرسالاری در افغانستان تا انزوای عاطفی در نیوزیلند و محرومیت از حق رأی در سوئیس، و از خشونت جنسی در جمهوری دموکراتیک کنگو و کلمبیا تا بنیادگرایی دینی در عربستان سعودی، زنان با مشکلات و تبعیضهای گوناگونی روبرو بوده و هستند. عرفان ثابتی به مناسبت روز جهانی زنان به معرفی شش فیلم جدید داستانی و مستند پرداخته که در جشنوارههای بینالمللی درخشیدهاند.
جنبش زنان چگونه در ایران شکل گرفت و توانست زنان را از کنج اندرونیها به مدرسه و دانشگاه بفرستد؟ زنان ایرانی چطور حق رأی گرفتند، و چرا پس از پیروزی در تغییر دادن بخشی از قوانین نابرابر، همهی دستاوردها را به یکباره از دست دادند؟ در این مجموعه مقاله، با مرور تاریخ جنبش زنان در ایران، به جستوجوی پاسخهایی برای این پرسشها میپردازیم.