داروهای ضدافسردگی از پرمناقشهترین درمانهای دارویی در علم پزشکی هستند و پوشش رسانهای دربارهی آنها معمولاً با سوگیری همراه است. اگر قرار بود هرچه را که در رسانهها میخواندیم یا میشنیدیم باور کنیم، نمیدانستیم این داروها را باید درمانی بسیار مؤثر بدانیم یا دارونماهایی بیخاصیت؛ آیا آنها داروهایی هستند بهطرز خطرناکی اعتیادآور یا اینکه عوارض جانبی ندارند. آنچه روشن است، این است که تمامی این عبارتهای ضدونقیض نمیتوانند صحیح باشند.
هرچند گفتگو با این ۱۴ نفر نمیتواند تصویر کاملی از تجربهی زنان ایرانی در مورد حجاب ارائه کند، اما کوشیدهام با نشستن پای صحبت زنان بلوچ، ترک، همجنسگرا، دوجنسگرا و ترنسجندری که در شهرهای مختلف ایران، از قم و اصفهان و تهران تا اهواز و تبریز و زاهدان، زندگی کردهاند، بخش کوچکی از تجربههای کمتر شنیدهشده را ثبت کنم.
غلامحسین مصاحب با آنکه در رشتهی ریاضیات تحصیل کرده بود و استاد مسلم ریاضیات بود، در رشتههای فرهنگ فارسی مطالعهی جدی داشت. او یکی از نوادر افراد عالمی بود که در چهلوچند سال اخیر بر بساط دانش و معرفت ایران جلوهای به کمال یافت و توانست دامنهی فضل و بینش را بر اساس روحیه و روش علمی گسترش دهد.
دکتر محمدحسین پاپلی یزدی، استاد جغرافیا در دانشگاه فردوسی مشهد، زاده و بزرگشدهی یزد است. او در سال ۱۳۹۷ خاطراتش را از دوران کودکیاش در یزد با عنوان خاطرات شازدهی حمام در سه جلد در تهران منتشر کرد. خاطرات دکتر پاپلی یزدی مشحون از گزارشهای نابی است که دربارهی رفتار اجتماعی مردمِ شهرِ زادگاهش، یزد، نوشته است.
وقتی خرابههای یک سالن نمایش در ماریوپول را میبینم یا شرح گرسنگی مردم این شهر را به علت حملات هوایی روسها میشنوم، به این فکر میافتم که داستایفسکی (که در رمان برادران کارامازوف به طور خاص نظر نافذِ اخلاقیِ خود را بر مسئلهی رنج کودکان متمرکز کرده) چه میگفت اگر میدانست که ارتش روسیه سالن نمایشی را که پناهگاه کودکان است، بمباران میکند. کلمهی «کودکان» با حروفی بزرگ در حیاط بیرونی این سالن نمایش نوشته شده بود تا از آسمان قابل مشاهده باشد.