آیا نسلکشی ارامنه الگوی هیتلر بود؟
* این مقاله به مناسبت روز یادبود نسلکشی ارامنه (24 آوریل) منتشر شده است.
درآمد: هدف هیتلر از اشاره به نسلکشی ارامنه پیش از حمله به لهستان چه بود؟ چرا هیتلر آتاتورک را میستود؟ چه شباهتهایی میان روشهای عثمانیها و نازیها میتوان یافت؟[1]
نسلکشی پژوهان میدانند که در سال 1939 آدُلف هیتلر به ژنرالهای خود دستور داد که لهستانیتبارها را نابود کنند. درست یک هفته پیش از حملهی اول سپتامبر 1939 به لهستان، هیتلر گفت، «چه کسی امروز از نابودی ارامنه حرف میزند؟» هر چند همهی پژوهشگران بر این باورند که هیتلر از نسلکشی ارامنه به خوبی آگاه بود اما برخی از محققین و مورخین امپراتوری عثمانی تردید دارند که هیتلر دربارهی نسلکشی ارامنه چنین سخنی بر زبان رانده یا حتی در پی نابودی لهستانیتبارها بوده باشد.
با وجود این، شواهد نشان میدهد که کشتار ارامنهی عثمانی، نازیها را متقاعد کرد که اقلیتهای ملی تهدیدی برای امپراتوری گروههای قومیای نظیر ژرمنها یا ترکها به شمار میروند. افزون بر این، به نظر میرسید که عاملین کشتارِ اقلیتها مصونیت دارند. از قضا، رهبران ترکهای جوان، که مسئولیت قتلعام بیش از یک میلیون ارمنی و حدود یک میلیون آشوری و یونانی را بر عهده داشتند، به کمک مأموران آلمانی از امپراتوری عثمانی گریختند. شواهد گوناگون تاریخی حاکی از آن است که هیتلر ارمنیها و لهستانیها را شبیه به یکدیگر میدانست؛ اظهار نظر او دربارهی ارامنه با دیگر باورها و آثارش همخوانی دارد.
اقرار آدمکش
در 24 نوامبر 1945 روزنامهی تایمز لندن خبری را منتشر کرد که بر اساس آن هیتلر در 22 اوت 1939 در سخنرانی برای فرماندهان کل قوا به نابودی ارامنه اشاره کرده بود. او در این نطق گفته بود که:
«هدف از جنگ نه درهمشکستن صفوف بلکه نابودی فیزیکی دشمن است. بنابراین، فعلاً تنها ’جوخههای مرگ‘ را به شرق فرستاده و به آنها فرمان دادهام که همهی مردان، زنان و کودکان لهستانیتبار یا لهستانیزبان را بی هیچ رحم و شفقتی بکشند. تنها در این صورت فضای زندگی حیاتی را به دست میآوریم. چه کسی امروز از نابودی ارامنه حرف میزند؟»
لوئیس لاکنِر، نویسندهی ضدنازی و رئیس پیشین دفتر اسوشیتدپِرِس در برلین، سخن هیتلر را از نسخهی اصلی یکی از اسناد نازی نقل کرده بود. لاکنِر منابعی در دولت نازی داشت، از دسامبر 1941 تا مه 1942 زندانی بود و با دیپلماتهای آلمانی زندانی در آمریکا مبادله شد. او پس از آزادی، کتابی دربارهی آلمان منتشر کرد. روزنامهی تایمز در مقالهی 24 نوامبر 1945، که به محاکمهی نورمبرگ میپرداخت، اظهار نظرِ هیتلر را از کتاب لاکِنر نقل کرد.
شواهد گوناگون تاریخی حاکی از آن است که هیتلر ارمنیها و لهستانیها را شبیه به یکدیگر میدانست؛ اظهار نظر او دربارهی ارامنه با دیگر باورها و آثارش همخوانی دارد.
دو نسخهی دیگر از سخنرانی هیتلر بلافاصله پس از جنگ در بایگانی ستاد کل فرماندهی قوای آلمان پیدا شد اما در هیچ یک از این دو نسخه اشارهای به ارامنه نبود. افزون بر این، بر خلاف انتظار، هیچ یک از این دو سندِ نظامی امضاء نداشت. دادستانهای نورمبرگ نتیجه گرفتند که هیتلر در 22 اوت دو بار سخنرانی کرده و نسخهی ارائه شده از سوی لاکنِر آمیزهای از هر دو سخنرانی بوده است. وکلای دو نفر از متهمین دادگاه نورمبرگ، هِرمَن گُرینگ و اریش رِدِر، با استناد به این ناهمخوانیها اصالت اسناد ستاد کل فرماندهی قوا را نپذیرفتند و با ارائهی سند لاکنِر به عنوان یکی از مدارک به دادگاه مخالفت کردند. مسئلهی اصلی متهمین نه خود نقل قولِ مربوط به ارامنه بلکه عبارت «اقدامات وحشیانه» بود. آنها ادعا میکردند که هیتلر هرگز چنین عبارتی را بر زبان نرانده اما میپذیرفتند که تعابیر «تند»ی را به کار برده است.
چون اسناد دیگری از آن جلسات موجود بود و رِدِر هم صورتجلسهی دیگری ارائه داده بود، سند لاکنِر در پروندهی محاکمه باقی ماند اما به عنوان مدرک ارائه نشد. مسئلهی اصلی در دادگاه نورمبرگ نه نقل قول مربوط به ارامنه بلکه اعلان جنگ و دستور هیتلر به تجاوز وحشیانه به لهستان بود. اما مدافعین امپراتوری عثمانی تصمیم دادگاه را بسیار مهم میدانند. آنها نسخههای نظامی سخنرانی هیتلر را، که عاری از هر گونه اشاره به ارامنه است، معتبرتر و نسخهی لاکنِر را مشکوک و خدشهدار میشمارند.
لاکنِر تنها گفت که این سند را «آقای ماس» به او داده اما مشخص نکرد که منبع اصلیِ حاضر در جلسهی 22 اوت 1939 چه کسی بوده است. تحقیقات بعدی نشان داد که منبع اصلی، ویلهِلم کاناریس، رئیس یکی از سازمانهای اطلاعاتی نظامی آلمان، و یکی از مخالفین اصلی هیتلر در ارتش، بود. کاناریس در چند توطئه علیه هیتلر، از جمله توطئهی ترور او در 20 ژوئیهی 1944، دست داشت. یکی دیگر از افسران اطلاعاتی مخالف هیتلر به نام هانس بِرند گیزیویوس تأیید کرد که کاناریس در آن جلسه سخنرانی هیتلر را یادداشت میکرد هر چند «این کار ممنوع بود».
هانس اُستِر، لودویگ بِک و هِرمَن ماس به یادداشتهای کاناریس دست یافتند. این سه نفر پیش از تشکیل دادگاه نورمبرگ اعدام شدند و بنابراین بازجویی از آنها ناممکن بود. به نظر یکی از مورخان ارمنی به نام کِوُرک بارداکجیان، احتمالاً کاناریس یادداشتها را به معاونش، اُستِر، داد و او آنها را به بِک سپرد. بِک ژنرالی محافظهکار و از مخالفان دیرینهی نفوذ نازیها بر ارتش و سیاست خارجی آلمان بود. احتمالاً بِک به ماس، مدیر کل پیشین هیأت نظارت بر انجمنهای جوانان آلمانی، دستور داد که این سند را به لاکنِر بدهد. بِک نیز همچون کاناریس در چند توطئه دست داشت و پس از سوء قصد نافرجامِ 20 ژوئیهی 1944 علیه هیتلر اعدام شد. مورخ دیگری به نام وینفرید باومگارت عقیده دارد که یادداشتهای کاناریس منبع دو سند بیامضای موجود در بایگانی ستاد کل فرماندهی قوای آلمان بوده است.
گیزیویوس و اُستِر فکر میکردند که حمله به لهستان فرصت بینظیری برای خلاص شدن از شرِ هیتلر است. یکی از مأموران اطلاعاتی بریتانیا ادعا میکرد که کاناریس را به ترور هیتلر ترغیب کرده است. در سال 1944، گشتاپو اسنادی را یافت که نشان میداد کاناریس با کاتولیکها و غرب سرگرم توطئه علیه هیتلر بوده است. در 9 آوریل 1945، کاناریس و اُستِر در اردوگاهی به جرم طراحی کودتا علیه هیتلر اعدام شدند.
مورخان ترک و «نقل قول مربوط به ارامنه»
اشارهی هیتلر به ارامنه در سخنرانی 22 اوت 1939 یکی از دغدغههای مهم مورخان و تحلیلگران هوادار عثمانی بوده است. برای مثال، تورکایا عطایُف، استاد دانشگاه آنکارا، میگوید این نقل قول در اسناد دادگاه نورمبرگ وجود ندارد و جعلی است. او ادعا میکند که نسلکشی ارامنه واقعیت ندارد، ارامنه با نازیها همکاری کرده و تُرکها یهودیان را با آغوش باز پذیرفته بودند.
مککارتی، که نسلکشی ارامنه را ایدهای «بیمعنا» میخوانَد، عضو «مؤسسهی مطالعات ترکی» در واشنگتن است که با دولت ترکیه پیوند دارد. مککارتی میگوید مورد ارامنه به هولوکاست شبیه نیست و یادآور جنگ داخلی آمریکا است.
در سال 1985، هیت لُری، استاد دانشگاه پرینستُن، این نقل قول را جعلی خواند و تأکید کرد که نباید در موزهی یادبود هولوکاست در آمریکا یا در مصوبات کنگره و برنامههای درسی مدارس این کشور از چیزی به اسم نسلکشی ارامنه سخن گفت. به نظر او، اشاره به نسلکشی ارامنه نوعی «پروپاگاندا» و «بدگویی از جمهوری ترکیه» بود. گُنتِر لویی، استاد بازنشستهی دانشگاه ماساچوست، عقیده دارد که نباید کشتار ارامنه و هولوکاست را همسان شمرد. اما او میپذیرد که سند حاوی نقل قول هیتلر دربارهی ارامنه ممکن است «به نکات مطرح شده در این سخنرانی شاخ و برگ داده باشد».
برعکس، راجر دابلیو. اسمیت، اریک مارکوسن و رابرت لیفتُن در مقالهی مهم هولوکاست و مطالعات نسلکشی (1995) لُری را از نظر حرفهای بیمسئولیت خواندند زیرا میگفت نسلکشی ارامنه صرفاً ادعای «مُضحک» ارمنیها است. به نظر آنها، این ادعا که هیتلر به ارامنه اشاره نکرده، بیاساس است. افزون بر این، آنها نشان دادند که دولت ترکیه از مخالفتهای لُری و جاستین مککارتی با پژوهشهای دانشگاهی دربارهی نسلکشی ارامنه استقبال کرده است. مککارتی، که نسلکشی ارامنه را ایدهای «بیمعنا» میخوانَد، عضو «مؤسسهی مطالعات ترکی» در واشنگتن است که با دولت ترکیه پیوند دارد. مککارتی میگوید مورد ارامنه به هولوکاست شبیه نیست و یادآور جنگ داخلی آمریکا است.
وبسایتهای مُنکر نسلکُشی ارامنه این ادعا را تکرار میکنند که نقل قول منسوب به هیتلر جعلی است و در اسناد دادگاه نورمبرگ وجود ندارد. هر چند دادگاه نورمبرگ به سند لاکنِر استناد نکرد اما حتی لُری اقرار میکند که این نقل قول را میتوان در جلد 7 مجموعهی مدارک علیه نازیها، با عنوان توطئه و تجاوز نازی، یافت. در مقدمهی این مجموعه میخوانیم که این مجموعه اسناد، «مدارک مستند ]دادگاه نورمبرگ[ مبنی بر جنایتکاریِ رهبران پیشین حکومت رایش آلمان» است. به عبارت دیگر، این سند به عنوان مدرک به دادگاه نظامی بینالمللی نورمبرگ ارائه شد هر چند در محاکمهها از آن استفاده نشد. سند لاکنِر و نقل قول مربوط به ارامنه را میتوان در اسناد سیاست خارجی آلمان که در سال 1961 از سوی دفتر وزارت امور خارجهی این کشور منتشر شد، یافت.
نسلکشی ارامنه به مثابهی الگویی برای نازیها
برخی از مورخان برای انکار یا ناچیز شمردن نسلکشی ارامنه ادعا کردهاند که هدف هیتلر از اشاره به ارمنیها تأکید بر مصونیت عاملان جنایتها نبوده است. افزون بر این، آنها نمیپذیرند که نازیها از نسلکشی ارامنه سرمشق گرفتهاند.
بعضی از این مورخان ادعا میکنند که نازیها از ابتدا در پی کشتار نبودند. برای مثال، لویی میگوید که هیتلر نه فرمان قتلعام در لهستان را صادر کرد و نه از نابودی ارامنه سخن گفت زیرا «تا اوت 1939، هنوز تصمیم نگرفته بود که یهودیان را از بین ببرد». این ادعا به چند دلیل بیاساس است. نخست این که شواهد به روشنی نشان میدهد که هیتلر در سال 1939 به منظور کشتار لهستانیها به قتلعام ارامنه اشاره کرد. او در بسیاری از سخنرانیها از نابودی یهودیان سخن گفته بود. برای مثال، در نطق ژانویهی 1939 «پیشگویی» کرد که جنگ جهانی دیگری به «نابودی نژاد یهودی در اروپا» خواهد انجامید. علاوه بر این، او پیش از اوت 1939 بارها علیه لهستانیها و اسلاوها سخن گفته بود. افزون بر این، تصمیم هیتلر به نابود کردن ملت لهستان و در عین حال زنده نگه داشتن برخی از لهستانیها با فلسفهی سیاسی او کاملاً سازگار بود. همان طور که تاریخ نشان داد، بر اساس این فلسفه ملتها در دنیایی بیرحم درگیر تنازع بقایند. سکوت قدرتهای عمدهی آن دوران در برابر تصفیهنژادی و نسلکشی ترکیه را هم نباید نادیده گرفت. اینها همگی هیتلر را به فکر نسلکشی در لهستان و شرق انداخت.
هیتلر و دیگر رهبران اروپایی معاصر او مصطفی کمال آتاتورک را به عنوان رهبری ملی که فضای زیستی لازم برای ترکها را از چنگ اسلاوها و بریتانیاییها درآورده بود، میستودند. در سال ۱۹۲۵، هیتلر در سخنرانیای به تفصیل از میهنپرستی و غرور ملی سخن گفت و آتاتورک و موسولینی را تحسین کرد.
در سال 1931، هیتلر در مصاحبه با سردبیر روزنامهای آلمانی گفت که هنگام تصمیمگیری دربارهی آیندهی آلمان باید «به تبعیدهای مندرج در کتاب مقدس و قتلعامهای قرون وسطی فکر کرد (رُزِنبِرگ به آنها اشاره میکند) و نابودی ارامنه را به یاد داشت». هیتلر و دیگر رهبران اروپایی معاصر او مصطفی کمال آتاتورک را به عنوان رهبری ملی که فضای زیستی لازم برای ترکها را از چنگ اسلاوها و بریتانیاییها درآورده بود، میستودند. در سال 1925، هیتلر در سخنرانیای به تفصیل از میهنپرستی و غرور ملی سخن گفت و آتاتورک و موسولینی را تحسین کرد.
در آن زمان به وجوه تشابه آتاتورک و هیتلر اشاره میشد. در مقالهای که در دههی 1930 در نشریهی مهم فارِن اَفِرز منتشر شد، چنین میخوانیم: «درست مثل ایتالیا از سال 1922 و آلمان از اوایل امسال، امور سیاسی در ترکیه بر عهدهی رهبر است ... با نقشهی زیرکانه ... رئیسجمهور، هر چند از نظر قانونی نفوذ نابجا ندارد، اما در عمل به حاکمی مستبد تبدیل میشود». نویسندهی مقاله میگوید که با قطع «نفوذ» خارجیها، ترکیه از نظر «ملی و دینی به کشوری تقریباً همگون تبدیل شده» به طوری که «تقریباً هیچ اثری از اقلیتهای مسیحیاش باقی نمانده است». در اوایل سال 1939، سوسیالیستهای آلمانی به شباهت نازیها و رهبران پیشین ترکیه اشاره کرده بودند. سه روز پس از سخنرانی مورد نظر کاناریس، هیتلر به موسولینی نوشت که امیدوار است بتوان ترکها را به پیوستن به ایتالیا، ژاپن و روسیه در ائتلافی ضدبریتانیایی ترغیب کرد. او میخواست بخشهایی از جنوب اتحاد جماهیر شوروی را در زمان مناسب به ترکیه واگذار کند.
هیتلر از هوستُن استیوارت چَمبِرلِین، نویسندهی بریتانیایی، متأثر بود. چَمبِرلِین در آلمان مشهور بود و تا سال 1938، دویست و پنجاه هزار نسخه از کتابش با عنوان مبانی قرن نوزدهم فروخته شده بود. جلد اول این کتاب الگویی به آلمان ارائه میداد و میگفت ترکیه «آخرین گوشهی دنج اروپا است که همهی مردمش در رفاه و خوشبختی کامل زندگی میکنند». چَمبِرلِین بریتانیا و فرانسه را متهم میکرد که ارامنه را به شورش تحریک کردند، شورشی که «مسلمانان مهربان را واداشت که قیام کنند و برهمزنندگان آرامش را از میان بردارند».
در سال 1927، آلفرد رُزِنبِرگ، نظریهپرداز برجستهی نازی، در جزوهای چَمبِرلِین را «پیامبر و بنیانگذار آیندهی آلمان» خواند. در سال 1938، رُزِنبِرگ مجموعهای از سخنرانیهای خود را منتشر کرد. او در یکی از این نطقها میگفت که در سال 1921، پس از قتل طلعت پاشا صدراعظم پیشین ترکیه در برلین به دست یک ارمنی، «مطبوعات بینالمللی» کارزاری را برای آزادی قاتل به راه انداختند. رُزِنبِرگ از رد درخواست خودگردانی ارامنه از سوی ترکیه دفاع میکرد. او ارامنه را با یهودیان مقایسه میکرد زیرا مدعی بود که ارمنیها علیه ترکیه و یهودیان علیه آلمان جاسوسی میکنند. وی طلعت پاشا را میستود و نسلکُشی مسیحیان عثمانی را ناچیز جلوه میداد.
رُزِنبِرگ مَکس اِروین فُن شُبنِر-ریختِر را به هیتلر معرفی کرد. شُبنِر-ریختِر نایبکنسول آلمان در ارزروم بود و جزئیات طراحی و اجرای کشتار ارامنه توسط ترکهای جوان به نام اسلام و ایدئولوژی پانتُرکی را ثبت کرده بود. رابطهی شُبنِر-ریختِر با هیتلر چنان نزدیک بود که در سال 1923 در توطئهی نافرجام برای براندازی حکومت در حالی که کنار هیتلر و رُزِنبِرگ ایستاده بود، کشته شد. هیتلر نخستین بخش نبردِ من را به همرزمِ «بیهمتای» درگذشتهاش، شُبنِر-ریختِر، تقدیم کرد. به نظر وَهَکن دَدریان، مورخ ارمنی-آمریکایی، شُبنِر-ریختِر هیتلر را با داستان اخراج ارامنهی عثمانی («یهودیان مشرقزمین») از روستاهای خود، و گرسنگی و مرگشان در سرمای زمستان آشنا کرد. مایک جوزف، شُبنِر-ریختِر را حلقهی پیوند هیتلر با نسلکُشی ارامنه میداند. گزارشهای شُبنِر-ریختِر از نسلکُشی به مثابهی راهحلِ مسئلهی ارامنه و توصیفات او از روشهای تُرکها، از جمله متهم ساختن ارامنه به تروریسم و انقلاب، بر آرای هیتلر دربارهی یهودیان تأثیر گذاشت. شُبنِر-ریختِر پیش از مرگ خواهان «تصفیهی بیرحمانه»ی آلمان از بیگانگان بود.
عثمانیها و نازیها مفهوم «تصفیه» یا «پاکسازی» نژادی را به کار میبردند. به قول سفیر وقتِ آلمان در استانبول، ترکهای جوان، «دشمنان داخلی خود-مسیحیان بومی-را از صفحهی روزگار زدودند». نازیها هم «یهودیان، روشنفکران، روحانیون و اشراف را از بین بردند».
دیگر نازیهای عالیرتبه هم اطلاعات گوناگونی را دربارهی نسلکُشی ارامنه به هیتلر ارائه میدادند. فرانتس فُن پاپِن، که در جنگ جهانی اول رئیس ستاد لشگر چهارم ترکیه و مدیر روابط آلمان و ترکیه در حکومت نازی بود، معاون هیتلر شد. رودُلف هِس، از مسئولان اصلی اردوگاههای کار اجباری، در جنگ جهانی اول به عنوان یکی از اعضای قوای عثمانی-آلمانی با روسها جنگیده بود. هانس فُن سیکت در سالهای 1917 و 1918 رئیس ستاد کل ارتش عثمانی بود و بعدها ارتش رایش سوم را بنا نهاد و از هیتلر و ایدئولوژیاش پیروی کرد.
شباهت روشهای نازیها و عثمانیها در نسلکُشی را نمیتوان نادیده گرفت. ایدئولوژی نخبگان فاشیستِ عثمانی و نازی، نژادمحور و مدافع تصفیهی نژادی بود. هیتلر بارها تأکید کرد که نژاد مهمترین متغیّرِ مستقل در تاریخ است و این که هر رهبر ملیگرای قوممحوری باید به آن توجه کند تا شاهد موفقیت را در آغوش کشد. به نظر او، هرگاه نژاد به خطر بیفتد، برای حفظ آن میتوان قانون را نقض کرد.
عثمانیها و نازیها مفهوم «تصفیه» یا «پاکسازی» نژادی را به کار میبردند. به قول سفیر وقتِ آلمان در استانبول، ترکهای جوان، «دشمنان داخلی خود-مسیحیان بومی-را از صفحهی روزگار زدودند». نازیها هم «یهودیان، روشنفکران، روحانیون و اشراف را از بین بردند». سیاستهای تصفیهی نژادیِ امپراتوری عثمانی به تبعید و قتل صدها هزار ارمنی، آشوری و یونانی ارتدکس انجامید. هیتلر از «تصفیه» و «پاکسازی» سخن میگفت و ویژگی اصلی حکومتش را «روند بیسابقهی تصفیه» میدانست. یوزف گُبِلز در روزنگاشت 12 دسامبر 1941 مینویسد که «در مورد مسئلهی یهودیان، پیشوا تصمیم به پاکسازی کامل گرفته است». همان طور که هیتلر در 22 اوت 1939 به مصونیت عاملان کشتار ارامنه اشاره کرد، جامعهی بینالمللی نتوانست از قتلعامهای دیگر، از جمله کشتار اتیوپیاییها توسط ایتالیاییها، جلوگیری کند.
سخن پایانی
به احتمال زیاد، چَمبِرلِین، رُزِنبِرگ، هِس، سیکت، شُبنِر-ریختِر و فُن پاپِن همگی در ترغیب هیتلر به استفاده از الگوی ترکیه برای نسلکُشی در لهستان نقش داشتند. هیتلر در سخنرانی 22 اوت 1939 به مقایسهی این دو مورد پرداخت. هر چند دادگاه نورمبرگ در صدور حکم به این نطق استناد نکرد اما این سخنرانی یکی از نمونههایی است که پیوند میان نسلکُشی ارامنه و نسلکشی توسط نازیها را آشکار میسازد.
[1] این مقاله برگردان و بازنویسی گزیدههایی از اثر زیر است:
Hannibal Travis (2013) ‘Did the Armenian Genocide Inspire Hitler?’, Middle East Quarterly, vol. 20, no. 1, pp. 27-36.
هانیبال تِرَویس استاد حقوق در دانشگاه بینالمللی فلوریدا و نویسندهی کتاب نسلکشی در خاورمیانه: امپراتوری عثمانی، عراق و سودان است.