افول دموکراسی صرفاً معلول نادانی نیست
democracy
دموکراسی در بحران است و برخی از صاحبنظران، جهل و نادانی را علت آن میدانند. به شعار یک روزنامهی مهم آمریکایی توجه کنید: «دموکراسیها در ظلمتِ جهل میمیرند.» این شعار، پاسخی سادهاندیشانه به ظهور اقتدارگرایی و پوپولیسم در سراسر جهان است. بیتردید، محبوبیت این شعار ناشی از توسل به همان منطق «جنبش روشنگری» است که شناخت را معادل با قدرت و پیشرفت میشمارد. بر اساس این استدلال، اگر مردم از بدیِ سیاستمدارانی مثل دونالد ترامپ آگاه شوند، از آنها روی برمیگردانند و دموکراسی نجات مییابد.
بدون شک شفافیت برای رونق و شکوفایی لیبرالدموکراسی حیاتی است اما این به آن معنا نیست که شفافیت، لیبرالدموکراسی را به وجود میآورد و فقدانش لیبرالدموکراسی را از بین میبرد-قرنها حاکمیت دموکراتیک ملی و دههها حاکمیت دموکراتیک اروپایی گواه این امر است. نادرستی چنین نظری ناشی از آن است که بر طیف گستردهای از مفروضات غلط استوار است، که مهمترین آنها این است که تصور میکنیم که تنویر افکار برای روشنگری و روشناندیشی کافی است.
در واقع، تنها تعداد انگشتشماری از دموکراسیها در ظلمت جهل از بین رفتهاند. حتی مثال بارز آلمان وایمار، که در آن آدولف هیتلر از راههای دموکراتیک به قدرت رسید و سپس دموکراسی را از بین برد و جهان را به مهلکترین ورطهی تاریخ انداخت، در «ظلمت» رخ نداد. همه میدانستند، یا باید میدانستند، که هیتلر چه عقایدی دارد. کتاب پرفروش او، «نبرد من»، که پس از کودتایی نافرجام در زندان نوشت، نثر بدی داشت اما نظرات یهودستیزانه و دموکراسیستیزانه را تا سر حد تهوع تکرار میکرد. هیتلر در حالی نظام دموکراتیک را برچید که رسانههای مستقل، سُر و مُر و گُنده بودند.
در سالهای اخیر نیز رهبران اقتدارگرا به ندرت لیبرالدموکراسی را یکشبه برچیدهاند. آنها آهسته و پیوسته مبانی لیبرال را تضعیف میکنند و سپس به تدریج به پایه و اساس انتخابات آسیب میرسانند. اقتدارگرایانی مثل رجب طیب اردوغان، ولادیمیر پوتین، نیکلاس مادورو و ویکتور اوربان لیبرالدموکراسیها را با دقت و اغلب با احتیاط برچیدهاند، گامبهگام، و زیر نظرِ، حداقل در آغاز، رسانههای نسبتاً آزاد و مستقل. این رهبران صریحاً میگویند که نظرات اقتدارگرایانه دارند، از مخالفان بیزارند و میخواهند نظام سیاسی را از بیخ و بن تغییر دهند.
در بسیاری از موارد، رهبران اقتدارگرا در دفاع از تکتک «ضربات» خود به لیبرالدموکراسی به سیاستهای مشابهی در دیگر دموکراسیهای غربی اشاره میکنند. ویکتور اوربان، نخست وزیر مجارستان، در این کار خبره است و از این طرف و آن طرفِ اتحادیهی اروپا قوانین و نهادهایی را انتخاب میکند تا، به قول کیم-لِین شِپِل، جامعهشناس آمریکایی، یک «حکومت فرانکنشتاینی» بسازد. درست مثل فرانکنشتاین، هیولای داستان مِری شِلی که با سرِ هم کردن اعضای بدن انسان خلق میشود، حکومت فرانکنشتاینی هم متشکل از قوانین دموکراتیک است. تکتک این قوانین، دموکراتیک هستند، یا میتوانند باشند، اما ترکیب خاص آنها، حکومتی غیردموکراتیک میآفریند.
بنابراین، زیرِ ذرهبین قرار دادن تکتک این قوانین، به تنهایی، ماهیت فرانکنشتاینی حکومت را افشا نخواهد کرد. تا زمانی که به ارتباط تکتک عناصر سازنده اشاره نکنیم، هیچ اقدامی به خودیِ خود احساس خطر و اضطرار را در میان شهروندان و سازمانها به وجود نخواهد آورد. برای مثال، میتوان به واکنشهای بیاثرِ اتحادیهی اروپا به حملات تقریباً یکدههای اوربان به دموکراسی در مجارستان یا واکنشهای نهچندان محکم به سلب رأی بعضی از مردم در بسیاری از ایالتهای آمریکا (از جمله ایالت خودم، جورجیا) اشاره کرد.
democracy
دموکراسیها میتوانند زیر ذرهبین رسانهها هم از بین بروند. رسانههایی که صرفاً «اخبار را گزارش میدهند»، و آن را تحلیل نمیکنند، متوجه روندها نمیشوند و تنها وقتی به خطر واقعی پیمیبرند که دیگر خیلی دیر شده است. به همین دلیل، جِی روزِن، منتقد رسانه، چند ماه است که از منطق رسانهای جدیدی حمایت میکند زیرا رهبران اقتدارگرا منطق قدیمی را به خوبی یاد گرفتهاند و از آن به نفع خود بهره میبرند. او هم، مثل من، حامی نوآوری رسانهای جدیدی در هلند به نام «گزارشگر» است. این رسانه وعده میدهد که به «اخبار غیرفوری» و روندهایی بپردازد که در پسِ اخبار روزانه جریان دارند.
اقتدارگرایانی مثل ترامپ برای رسانهها جذاباند، و پرداختن به آنها به نفع رسانهها و خود این افراد است. اما رسانهها باید ترک اعتیاد کنند و به تهدیدات واقعی علیه دموکراسی بپردازند و نگذارند که اقتدارگرایان افکار عمومی را منحرف کنند. با این حال، حتی اگر رسانهها چنین کنند اما نخبگان فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و دینی به جای مخالفت آشکار با اقتدارگرایان به همکاری با آنها ادامه دهند، باز هم دموکراسیها از بین خواهند رفت. اگر سیاستمداران دموکرات، آلترناتیوهای بهتری از اقتدارگرایان ارائه ندهند باز هم دموکراسیها نابود خواهند شد.
مثال بارز این وضعیت غمانگیز مجارستان است که هفتهی گذشته آخرین گام را در جهت ایجاد یک حکومت اقتدارگرای (رقابتی) برداشت و نظارت مستقل قوهی قضائیه بر دولت را از بین برد. اعوان و انصار اوربان عملاً همهی رسانههای مجارستان را در اختیار دارند، و در نتیجه این اقدام «در ظلمتِ» بیخبری رخ داد اما همه از اقدامات قبلی خبر داشتند و دست کم رسانههایی که هنوز مستقل بودند آن اقدامات را زیر نظر داشتند.
افزون بر این، رسانههای بینالمللی اخبار مربوط به ایجاد یک «حکومت غیرلیبرال» را به طور مشروح پوشش دادهاند اما همدستی نخبگان خارجی، از صنعت خودروسازی آلمان تا «حزب مردم اروپا»، سبب شده که اتحادیهی اروپا مایل و قادر به مقابله با اوربان نباشد. آنها به این بهانهی واهی متوسل میشوند که همکاری با اوربان به میانهروی او میانجامد، در حالی که طرد اوربان وی را تندروتر خواهد کرد. اما آنها در عین حال به درستی میگویند که اوربان محبوبترین سیاستمدار کشور است، و اپوزیسیونِ به شدت چنددسته، و تا حدی شریک جرم اوربان، هیچ آلترناتیو عملیای ارائه نمیدهد.
شاید رسانهها بتوانند دربارهی همهی این عوامل بیشتر اطلاعرسانی کنند و با تحلیلهای روشنگرانه ارتباط میان آنها را نشان دهند. ما باید به روندهای بنیادین «اخبار روز» توجه کنیم و نگذاریم که هر توئیت ترامپ حواسمان را پرت کند یا فقط بر اخبار دمدست تمرکز کنیم (مثل آخرین کنفرانسهای مطبوعاتی پر سر و صدای کاخ سفید یا جدیدترین دسیسهها). از هر چه بگذریم، همانطور که دموکراسیها نمیتوانند در ظلمت جهل شکوفا شوند، رونق حکومتهای استبدادی در روشناییِ آگاهی هم محال است.
برگردان: عرفان ثابتی
کاس موده استاد دانشگاه جورجیا در آمریکا و نویسندهی کتابهای راست افراطی در آمریکا (2018) و مقدمهای بسیار کوتاه بر پوپولیسم (2017) است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Cas Mudde, ‘Don’t blame democracy’s decline on ignorance. The problem lies deeper’, The Guardian, 15 December 2018.