فلسفهی فارسی؛ به استقبال نودسالگی «سیر حکمت در اروپا»
سیر حکمت در اروپا، به قول نویسندهاش، محمد علی فروغی، ذکاءالملک، «نخستین تصنیفی است که افکار فیلسوفان اروپا را به زبان فارسی درمیآورد.» جلد اول این کتاب، همچون مقدمهای بر ترجمهی او از گفتار در روشِ درست راه بردن عقل و جستوجوی حقیقت در علوم، اثر رُنه دکارت، در سال ۱۳۱۰ خورشیدی، به چاپ رسید. این کتاب، در نود سال گذشته، به مثابهی یک مرجع و الگو (canon) در ادبیات فلسفی و زبان ترجمه به شمار رفته است.
محمد علی فروغی در زمانهی خود از سرآمد نخبگان بود، ولی از محبوبیت عمومی سزاواری برخوردار نمینمود. ولی خوشبختانه، در سالهای اخیر، به رغم خصومت ایدئولوژی رسمی حکومت ایران با وی، شناخت سوانح احوال او، و ارزیابی کارنامهی سیاسی-فرهنگیاش در میان محققان ایرانی و غیرایرانی با اقبال چشمگیری رویارو گردیده، آثار فروغی بارها تجدید چاپ شده، و بحث و نظرهای بسیاری برانگیخته است.
نگاه گذرای گزارشِ پیش رو به اهتمام فلسفی فروغی و میراث او در این زمینه است.
تألیفی همچنان یگانه
فروغی هم از فلسفهی یونان ترجمه کرد (چند مکالمهی افلاطون)، هم از فلسفهی اسلامی (فن سماع طبیعی) و هم از فلسفهی مدرن )گفتار در روش) گرچه ترجمههای او جایگاه والایی در ادبیات ترجمهی فلسفی در ایران دارند، هنر اصلی او را باید در تألیف تاریخی برای فلسفهی اروپایی جستوجو کرد. این کتاب مجموعهی بریدنها و چسباندنهای ترجمهی متون فرانسوی و انگلیسی نیست، بلکه یک تاریخ اندیشیدهی فلسفهی اروپایی از منظری ایرانی است. دانش فلسفی فروغی دربارهی فلسفهی اروپایی هرگز به آنچه در سیر حکمت در اروپا آورده محدود نمیشود؛ اما فروغی برای ذهن و نیاز فلسفی ایرانی مینویسد و لاجرم باید برگزیند. این گزینش به طرز هوشمندانهای کاملاً ایرانی است. از سوی دیگر، او هر جا لازم و روشنگر است به مقایسهی مطلب یا اصطلاح با مضامین و زبانِ فلسفی سنتی خودمان میپردازد و بهاصطلاح برای «تقریب به ذهن» از آن بهره میگیرد. گرچه بیشتر درونمایهی کتاب سرشتی ترجمهای دارند، ولی از نگاهی ایرانی برای خوانندهای ایرانی دستچین و برگردانده شدهاند. بدین معنا این کتاب پس از نود سال، همچنان یگانه است. در ایران چندین تاریخ فلسفه، از تاریخ فلسفهی ویل دورانت گرفته تا تاریخ فلسفهی فردریک کاپلستون به فارسی برگردانده شدهاند، اما تاکنون، تاریخ فلسفهای تألیفی، دستکم، در پایه و مایهی سیر حکمت در اروپا ننوشتهایم که بتواند از محاسن و ابتکارات موجّه آن کتاب الگو بگیرد. این ادعای فروغی پر بیراه نبود که میگفت با نوشتن سیر حکمت در اروپا «مفتاح و روش نگارش فلسفهی جدید را به زبان فارسی امروزی به دست دادهایم.»
آموزش فلسفی و زبانی
محمد علی فروغی از خانوادهای فرهنگپرور میآید که در امور عمومی نیز نقشی برجسته و پیشرو بازی میکند. به ویژه، از پدرش بسیار میآموزد. در عین حال، فروغی فرهیختهای بیشتر خودساخته و خودآموخته است، تا استاددیده و مکتبرفته. او، همزمان، متعلم و معلمی بالفطره است. وی از جوانی به آموزگاری روی آورد، و موادی مانند تاریخ قرون وسطی را در سن ۲۶-۲۷ سالگی تدریس میکرد، که خودْ آنها را درس نگرفته، و با مطالعه آموخته بود.
فروغی عاشق کتاب است و داستانهای هزینههای گزاف و فوق طاقتی را که برای خرید کتابها، علیالخصوص، کتب خارجی میپردازد، در یادداشتهای روزانهاش میتوان خواند.
مثلاً در آنجا، در سن ۲۶ سالگی، مینویسد: «کتاب خریدن مرا خانهخراب کرده، کتاب خوب بسیارست و نمیتوان از آنها دست برداشت. بضاعت هم به قدر کفایت نیست.» (ص. ۱۲۱) یا «به نظرم نتوانم از آن کتاب بگذرم. کتاب خریدن مرا خانهخراب کرد و نمیگذارد در امور مالیهی خودم ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم.» (ص. ۱۲۶) در آن زمان، نه در تهران، نه در هیچ جای دیگر ایران کتابفروشی یا مرکزی برای خرید کتابهای خارجی وجود نداشت. در نتیجه، یا باید از طریق واسطهها و از روی کاتالوگها سفارش کتاب از اروپا میدادند، و یا از طریق دوستان و آشنایان کتاب را درمیخواستند. با وضع پست آن زمان، میتوان تصور کرد که چقدر خرید کتاب فرنگی نقدینگی بالا و حوصلهی ایوبواری را از خوانندگان مشتاقی مانند فروغی طلب میکرده است: «معتمدالممالک از پستخانه آمده قدری کتاب آورد. لغت لاروس و بعضی کتب دیگر بود. کاتالگ [:کاتالوگ] یک کتابخانه هم بود. ملاحظه کرده چند کتاب حکمت و فلسفه انتخاب کردم، با آقا شیخ محمد، که از فرنگ بخواهیم و با هم بخوانیم.» (ص. ۴۲) مراد از آقا شیخ محمد، محمد قزوینی است که بعدها همچون محققِ طرازِ اولِ ادب و تاریخ آوازه مییابد.
اما کتاببارگی و کتابشیدایی فروغی فراتر از کتابدوستیهای معمول است. مثلاً یکجا در حسب حال خود از ایام کودکی یاد میکند که وقتی از آموزش رنجآور زبان عربی فارغ میشده، به کتابخانهی پدر و به سراغ کتابی در آنجا میرفته است: کتابی در «قرائت ابتدایی آمریکایی» که «از غایت زیبایی از جهت جلد و کاغذ و خط و تصاویر دلربا، هر وقت دلم هوای تفریح میکرد به تماشای آن میپرداختم و همیشه حسرت داشتم که کی باشد من بتوانم این کتاب را بخوانم و در واقع سبب انگلیسیآموختن من همان کتاب شد، که از بس به آن عشق داشتم پدرم برای خشنودی خاطر من معلم انگلیسی پیدا کرد و با آن کتاب مشغول خواندن شدم، با آنکه آن زمان تحصیل زبان انگلیسی در تهران چندان رایج نشده و به نظر نمیرسید نفعی داشته باشد، و نفوس همه متوجه زبان فرانسه بود.» (مقالات فروغی، ج. ۱، ص. یازده) یعنی عشق او به شکل و شمایل یک کتاب او را به سمت آموزش زبان انگلیسی میبرد! فروغی به مادیت کتاب علاقه داشت و برای آن ارزش بسیاری قائل بود. مثلاً برای فرهنگ فرانسهی لاروس چند جلدی، سفارش قاب چوبی داد و آنها را در آن نگهداری میکرد تا بر اثر کثرت استعمال کتاب آسیبی نبیند.
سنتشناسی
به نظر میرسد، یکی از عوامل مهمی که ما هنوز نتوانستهایم در سنت خود از منظری فلسفی بیندیشیم، همین امر است: در دسترس نبودن منابع به زبان فارسی.
ذکاءالملک در ادب فارسی و ادب عربی چیرهدست بود. او به درستی و دلسوزی دریافته بود که با فارسیشدن فرهنگ نوشتاری پس از مشروطه، ارتباط فرهنگی ایرانیان با گذشتهی خود منقطع یا دست کم مخدوش شده است. وی در آغاز دیباچهی خود بر ترجمهی سماع طبیعی ابن سینا مینویسد: «امروز که عربی زبان علمی و بینالمللی نیست، و معرفتاش مانند پیش عمومیت ندارد، ایرانیان از داشتن کتاب علمی تقریباً محروماند و دسترس به معارف قدیم خود ندارند.» وی تأکید میکند که «تکلیف ایرانیان دانشدوست این است که وسائل بهرهمندی از آن کتابها را برای همگنان فراهم سازند، یعنی اصل آنها را پاکیزه و درست به چاپ برسانند و هم به فارسی روان درآورند، و اگر مشکلاتی دارد توضیح کنند تا کسانی که در زبان عرب تسلّط ندارند از آنها بیبهره نمانند یا مجبور نشوند همه را نزد استاد بیاموزند.»
به نظر میرسد، یکی از عوامل مهمی که ما هنوز نتوانستهایم در سنت خود از منظری فلسفی بیندیشیم، همین امر است: در دسترس نبودن منابع به زبان فارسی. اکثر قریب به اتفاق دانشجویان فلسفه زبان عربی نمیدانند، دستکم در حدی که بتوانند متون کلاسیک فلسفی را به این زبان بخوانند. اهل حوزه نیز که میدانند، فاقد فکر فلسفیاند. عربیدانان فلسفهناشناس و فلسفهدانان عربیناشناس! فروغی برای پر کردن چنین خلئی پا پیش گذاشت و سماع طبیعی ابن سینا را به فارسی ترجمه کرد. این احتمالاً اولین ترجمه از متون ابن سینا در تاریخ فرهنگ ماست، و شاید اولین ترجمه از متون عربی فلسفهی اسلامی پس از مشروطه. این بخشی از کتاب شفای بوعلی است، و جالب آنکه تا امروز، ترجمهی دورهی کامل شفای ابن سینا هنوز به چاپ نرسیده است.
بوعلی سماع طبیعی را بر الگوی طبیعیات یا فیزیک ارسطو، و به زبانی دشوار نوشته است، چون زبان فارسی بوعلی دری است، او بر خلاف فارابی اهمیت چندانی به بلاغت و زبان نمیداد و به قول فروغی «در امر تصنیف اهتمام نداشته، بسیار به سرعت مینگاشته، و مراجعه و حک و اصلاح هم نمیکرده است. به این واسطه، اطناب مُملّ و ایجاز مُخلّ و پیچیدگی عبارت و مطلب در آن بسیار است.» از این رو، فروغی با افزودن ملحقاتی بر کتاب، و شرح دشواریها و دیریابیهای متن، یاری مؤثری به خواننده در فهم کتاب میکند.
ترجمهی سماع طبیعی ابن سینا از بهترین ترجمههای متون قدیم فلسفی در روزگار ماست که شاید بر خلاف آثار دیگر فروغی، چندان تحلیل و واکاوی نشده باشد، در حالی که بیگمان یکی از بهترین الگوها برای ترجمهی آثار کلاسیک عربی فلسفی به فارسی است.
فروغی در آغاز ملحقات خود بر این کتاب ابتدا توضیح میدهد که چرا مطالعه و فهم کتاب دشوار است: «اینکه به زبان عربی است. اینکه متن کتاب به شیوهی پیشینیان یکسره نوشته شده، یعنی فقرات و مطالب و جملهها در هر فصلی از یکدیگر جدا نیست و در ابتدای مطالعه، خواننده از آن سردرنمیآورد و نمیداند در آن فصل چه مطالب هست و آغاز و انجام هر جمله و هر مطلب کجاست. اینکه در اینکتاب حضرت شیخ ابوعلی سینا تکرار و درازی سخن را بیش از حد لزوم روا داشته در حالی که بعضی جاها بر عکس ایجاز مخل به کار برده است و طبع خواننده خسته و ملول میشود…عبارتنویسی شیخ چنانکه باید سلیس نیست و غالب مطالب را پیچیده و مُعَقَّد بیان کرده است…. این کتاب برای نوآموزان نوشته نشده و خواننده برای فهم آن محتاج به داشتن سوابق است….فهم مطالب فلسفی خاصه بیانات حکمای پیشین مطلقاً بسته به استحضار کافی از فن منطق است. و …نوع مطالب چنان است که محتاج به تأمل و تعقل عمیق میباشد.» فروغی باور دارد که کتاب در اصل برای مطالعه است و باید بتوان بدون خواندن واژه به واژهی آن پیش استاد معنا و فحوای آن را فهمید، چون عمر آدمی بسی کوتاه است.
از این رو، میکوشد تا مشکلات متن را رفع کند، از راه فارسیکردن متن عربی و اینکه «مطالب را آنسان که خود تشخیص داده متمایز ساخته و جملهها را از یکدیگر جدا نمودم و برای هر مطلبی در حاشیه عنوان مختصری گذاشتم تا در آغاز مطالعه بر خواننده فیالجمله معلوم باشد که مطلب چیست.» دیگر آنکه «برای هر فصلی خلاصهای ترتیب دهم که خواننده اول به واسطهی آن خلاصه اجمالاً مطالب را دریابد و به خواندن تفصیل آن در اصل کتاب شائق شود… در این خلاصهها از مطالب اصل کتاب تجاوز نکردهام و تا توانستهام همان ترتیبی را که شیخ در ایراد مطالب اختیار کرده رعایت نمودهام ولیکن در عبارت مقید به متابعت شیخ نشده کوشیدهام که سلیس و روان باشد. و سرانجام، «چون در ترجمه مقید بودم که کاملاً از عبارات مصنف متابعت کنم و هیچ تغییر و حذف و اضافه را جایز نمیدانستم تصرفی در عبارات تا آنجا که مقدور بود نکردم ولیکن هر جا لازم دانستم بر مطالب حاشیهها نوشتم، یعنی هرجا عبارت شیخ را موجز یا طویل یا پیچیده یافتم، توضیح کردم یا به عبارت دیگر درآوردم و این حاشیهها و توضیحات را نیز… در متن نیاورده و همه را یکجا به آخر کتاب بردهام.»
فروغی ترجمهی بخش منطق شفا را چندان مفید و ضروری نمیدانست، ولی دوست داشت که باقی آن را نیز به فارسی برگرداند. ترجمهی فن سماع طبیعی از سال ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۶ خورشیدی طول کشیده و اجل مهلت تحقق این آرزوی فروغی را به او نداده است.
نقد فلسفی
ویژگی فروغی، اهمیت دادنِ همزمان به فلسفهی قدیم و جدید و در کنار آن نگاه نقادانه به هر دو فلسفه است. فروغی در اوائل سیر حکمت بخشی را به فلسفهی اسکولاستیک اختصاص میدهد و خصایص آن را شرح میدهد: یکی آنکه در این فلسفه «به طور کلی تحقیقات علمی و حکمتی برای اثبات اصول دین و استوار ساختن عقاید بود نه کشف حقایق»؛ دیگر آنکه «استقلال فکر و آزادی رأی در کار نبود.» سوم آنکه «چون اصول و مبانی علمی موضوع نظر و تفتیش و تفحص نمیتوانست واقع شود قوهی عقلی فقط متوجه مباحثه و مناظره و مجادله بود و همواره بازار بحث منطقی را گرم میداشتند و دل خود را به الفاظ خوش میکردند.» سپس به مشرقزمین و ممالک اسلامی روی میگرداند و وضعیت فلسفه را در آنجا شبیه به دورهای میداند که فلسفهی اسکولاستیک در اروپا سیطرهی مطلق داشته است: «از چندین قرن به این طرف، جریان امور معارفی کاملاً مانند اوضاع اسکولاستیک اروپا بوده است، و این حالت بیشتر از این جهت شگفتآور است که شرع مقدس اسلام بنیاد احکام و کلیهی امور را بر عقل گذاشته و تعلیمات هیچ حکیم و فیلسوفی را ضروری دین نشمرده است. با این همه، فضلای ما هم همان جمود و رکود اصحاب اسکولاستیک را داشتهاند و نتیجه یکسان بوده است. و عجبتر اینکه مردم کشور ما در علم و حکمت نسبت به اروپاییان پیشقدم بودند و مغربیان به واسطهی معاشرت شرقیان معرفت آموختند، ولیکن آنها به زودی بساط اسکولاستیک را برچیده وارد مراحل جدید شده، هفت شهر علم را گشتند و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.»
ویژگی فروغی، اهمیت دادنِ همزمان به فلسفهی قدیم و جدید و در کنار آن نگاه نقادانه به هر دو فلسفه است.
فروغی به اینکه نمایندگان و مدافعان فلسفهی اسلامی فلسفهی اروپایی را دستکم بگیرند، هشدار میدهد: «شنیدم کسی پس از خواندن رسالهی گفتار اظهار عقیده کرده که این جانب این کتاب را ترجمه کردهام تا ایرانیان ببینند دکارت که بزرگترین فیلسوف اروپاست هیچ مقامی ندارد. و لیکن اگر تشخیص مقام دکارت به خواندن رسالهی گفتار میسر میشد، من به خود زحمت نمیدادم که کتاب سیر حکمت را بنویسم و مقدمه آن رساله قرار دهم و آن گوینده یا این مقدمه را نخوانده و در شرح فلسفهی دکارت و مقام علمی او تأمل نکرده است، یا بیان من کوتاه بوده است. از این رو در این موضوع اندکی به مزید توضیح پرداختم ولی باز خاطرنشان میکنم که تا کسی به علم و فلسفهی جدید آشنا نباشد مقام دکارت را به درستی در نخواهد یافت و رسالهی گفتار نه معرف دکارت است نه مبین علم و حکمت جدید. اهمیتاش از جهت دیگر است.» (پانوشت ص. ۱۸۶)
فروغی در دیباچهی جلد دوم کتاب بر اهمیت ابداع و ترک تقلید تأکید میکند: «جداً معتقدم که ما هم خود باید در فکر ابداع باشیم و هم از خارجیان و مخصوصاً از اروپائیان اخذ و اقتباس بسیار کنیم و به همین نظر است که من تقریباً تمام عمر خویش را به انواع مختلف به شناساندن احوال و افکار و اقوال اروپائیان گذراندهام و نگارش همین کتاب خود یکی از نشانیهای آن است و لیکن آگاهی و اقتباس از افکار و لطائف افکار خارجیان مستلزم آن نیست که شیوهی زبان و بیان خود را از دست بدهیم و پسندیدهتر آن است که فکر اروپایی را به زبان و بیان اختصاصی ایرانی درآوریم و این جانب چه در نگارش و چه در ترجمه همه وقت کوشیدهام که این نتیجه را حاصل کنم… این که گفتیم کوشش ما این بوده است که آن تحقیقات را به بیان اختصاصی ایرانی درآوریم، نباید حمل شود بر اینکه گفتههای اروپاییان را از قالبی که آنها به معانی دادهاند بیرون آورده و به افکار خودمان نزدیک کرده باشیم. آنچه گفتهایم حاصل عین تحقیقات آن دانشمندان است و هر چند ترجمه نیست کاملاً مطابق با گفتههای ایشان است و از خود نه چیزی افزودهایم نه تحریف و تغییری به مطالب دادهایم.» (تأکید از من است.)
او در جلد سوم نیز به نحوی ستایشبرانگیز از اروپاییان و عادت ترک عادت آنان در حوزهی فلسفه یاد میکند: یک جا در تعلیلِ آنکه ما بینیاز نیستیم از فیلسوفانی که عقائد فلاسفهی پیشین مانند کانت و هگل را پذیرفتهاند، مینویسد «نمیتوان گفت با وجود کانت از [آنها] بینیازیم یا دیگری که در اصالت معقول [ایدئالیسم] سخن گفته است، نمیتوانیم بگوییم هگل ما را از او مستغنی میکند؛ زیرا مردمان بااستعداد اروپا این صفت را دارند که در هر کار به تقلید و تبعیت صرف از پیشینیان کمتر مقید هستند و تنها به فراگرفتن تعلیمات دیگران اکتفا نمیکنند، و غالباً از فکر خود چیزی میافزایند یا افکار را منقلب میسازند.»
در دوران فروغی، ظاهراً عدهای میکوشیدند با طرح مباحث برخی از اروپاییان به ترویج عرفان و نقد عقلگرایی غربی بپردازند. روشنفکرانی نیز چون تقی ارانی در برابر این موج عرفانگرایی جدید مقاومت میکردند. ارانی در کتاب عرفان و اصول مادی به تفصیل به عقاید برگسون «که ضمناً خلاصهی عقاید تمام عرفانپرستهاست.» (ص. ۹۷) میپردازد و در رد و انکار آن استدلال میکند.
ظاهراً فروغی نیز از رواج و ترویج عرفان نگران و ناخرسند بوده، و شاید به همین دلیل هم از ذکر نام و فلسفهی اروپاییانی که مشرب عرفانی داشتهاند پرهیز میکند. (ص. ۱۱۴)
فلسفهی بیگانه به زبان خودی
با سیر حکمت در اروپا برای نخستین بار با ارسطو و افلاطون واقعی در زبان فارسی روبهرو میشویم نه یونان اسلامیشدهی حکمای ما (پانوشت ص. ۴۶ و ص. ۶۹) فروغی اولین کسی است که اهمیت این موضوع را تا این اندازه دریافت که برای جبران آن به ترجمهی مکالمههای افلاطون دست زد.
وقتی فروغی در دیباچهی جلد دوم مینویسد «این کتاب نخستین تصنیفی است که افکار فیلسوفان اروپا را به زبان فارسی درمیآورد، و بنابراین البته خالی از نقص و عیب نیست»، لابد مراد او از «نقص و عیب» صرفاً کاستیها و ناراستیها در ترجمهی زبان فیلسوفان اروپایی نیست، بلکه به شکل انتخاب و تلخیص مطالب نیز نظر دارد. کار فروغی انتخاب هوشمندانهی مطالب از فلسفههای اروپایی است: «کوشش نگارنده همواره این بوده است که از بحث در جزئیات و فروع دوری جسته اصول تحقیقات فلسفی اروپائیان را به بیانی ساده و لیکن به زبان فارسی حقیقی به نگارش درآورم و مقصودم از زبان فارسی حقیقی زبانی است که ایرانیان بدان گفت و شنید یا نوشت و خواند میکنند که اذهانشان به سبب معاشرت با خارجیان مشوب نگردیده و در نویسندگی از زبان پدران ما منحرف نشدهاند و چون تأثیر آشنایی جوانان ایرانی را به بیانات اروپایی در نگارشهای ایشان میبینم توجهی میدهم که در این باب اهتمام تام باید به عمل آید و فراموش نشود که هر قوم در بیان مطالب شیوهای خاص دارد که انحراف از آن تضییع زبان است و کمترین نتیجهی فاسدش این است که شنونده یا خواننده مراد گوینده یا نویسنده را به درستی درنمییابد.» وی در دیباچهی جلد سوم روش و منش کار خود را شرح میدهد: «نگارش این مجلد از سیر حکمت بسی دشوارتر از مجلد پیشین بود زیرا افکار حکمای اخیر اروپا را که روش فکری ایشان با دانشمندان سابق ما بسیار متفاوت است میبایست چنان بنگاریم که از دانشپژوهان ما آنان که به روش فکر اروپایی آشنا نیستند نیز مقصود را به درستی دریابند. گذشته از شیوهی بیان که مقید بودیم کاملاً ایرانی باشد، در بعضی موارد مجبور بودیم اصطلاحاتی که در زبان و بیان ما سابقه نداشته است از نو بسازیم یا بعضی اصطلاحات پیشین را در مواردی که قدما به کار نبرده بودند به اندک مناسبت در معنی منظور به کار بریم و امیدواریم در این کار دشوار پر از راه راست دور نشده باشیم. و اگر قصوری رفته است ما را معذور دارند که در این راه پیش از ما کسی قدم نگذاشته و جاده کوبیده نشده بود.… میتوانیم سرفراز باشیم که در تصنیف این کتاب دو خدمت انجام دادهایم یکی اینکه دانشاندوزان را اجمالاً به افکار حکمای باختر آشنا کردهایم دیگر اینکه مفتاح و روش نگارش فلسفه جدید را به زبان فارسی امروزی به دست دادهایم.» (ص. ۱) [تأکید از من است] او در این کتاب بهوش است که مبادا تحت تأثیر اغواگرهای ذهن شاعرانهی ایرانی قرار گیرد و تعابیری شاعرانه را برای مفاهیمی فلسفی به کار گیرد. یک جا در شرح عبارتی از اسپینوزا مینویسد که میتوانست آن را به عبارتی شاعرانه درآورد ولی از این کار پرهیخت. (ص. ۳۰۹)
منابع نامعلوم
معلوم نیست فروغی فلسفهی اروپا را نزد چه کسانی تحصیل کرده، ولی از یادداشتهای روزانهی او در سن ۲۶ سالگی میدانیم که «با شکوهالملک و محمد قزوینی از روی کتاب مباحثهی فلسفی میکرده.» (ص. ۱۵۵-۱۵۶ )
فروغی در پیشگفتار جلد اول سیر حکمت مینویسد نخست به ترجمهی رسالهی دکارت، گفتار در روش، دست زده، ولی برای آنکه مضمون آن برای خوانندهی فارسیزبان قابل فهم شود، به نوشتن تاریخی برای فلسفهی اروپایی، از عهد باستان تا زمان دکارت، به عنوان مقدمهای بر آن، روی آورده است. چون این نوشته پسند خاطر خوانندگان واقع شده، او به نوشتن تاریخ فلسفه از دکارت به این سو تشویق گردیده، و در نتیجه این را مجلد اول کتاب قرار داده است.
گرچه سیر حکمت در اروپا تألیف فروغی است، معلوم است که الگویی از کتابهای فرنگی در اختیار داشته و طبق آن نوشتن مطالب را به ترتیب و باب به باب پیش برده، اما فروغی نه از چنین الگویی یاد میکند، و نه منابع خود را نام میبرد.
فروغی از فرهنگ فرانسه-عربی لاروس نیز در ترجمه استفاده میکرده و همانطور که در یادداشتهای روزانه تصریح میکند در فرهنگنویسی بدان مراجعه میکرده است. این نشان میدهد که فرهنگهای عربی مدرن در فرهنگنویسی مدرن ایرانی و دورهی آغازین ترجمهی علوم انسانی نقشِ حتی تعیینکنندهای داشتهاند که هنوز به درستی بررسی و ارزیابی نشده است.
و سرانجام احتمال میرود که فروغی نسخهی ترجمهی اتین ژیلسون را از گفتار در روش در دست داشته، یعنی ترجمهای که در سال ۱۹۲۵ میلادی یعنی ۱۳۰۳ خورشیدی، همراه با تعلیقات بسیار مفصل از سوی انتشارات فلسفی وِرَن (Vrin) به چاپ رسید و طی یکصد سال گذشته معتبرترین نسخه و ترجمه و تعلیق اثر دکارت به شمار میرود. این احتمال؛ دستکم، به قرینهی بعضی توضیحات فروغی ضعیف نیست.
مراجع:
محمد علی فروغی، سیر حکمت در اروپا، تهران، نشر هرمس، ۱۳۸۸
محمد علی فروغی، یادداشتهای روزانه، به کوشش ایرج افشار، تهران، کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸
محمد علی فروغی، مقالات فروغی، تهران، توس، ۱۳۸۴