بیایید دیگر خود را گول نزنیم: اکثر سرمایهگذاران وقتی به حالِ خود رها شوند، نه به کرامت کارکنان اهمیت خواهند داد و نه در مبارزه با فاجعهی زیستمحیطی پیشگام خواهند شد. گزینهی دیگری وجود دارد: شرکتها را دموکراتیک کنیم؛ کار را کالا نپنداریم؛ انسانها را منبع نشماریم.
پاسخ این پرسش راز سربستهای نیست؛ برای توضیح آن لازم نیست عقدههای پیچیدهی روانی-اجتماعی را بررسی کنیم. برای متجاوزان، تجاوز آسان است. و باید جلوی آنها را بگیریم.
روز ۲۷ اوت ۱۹۷۰ روزنامهی کابل تایمز، یک روزنامهی دولتی انگلیسیزبان، مقالهای در صفحهی اول خود با این عنوان منتشر کرد: «اولین فیلم بلند افغانستان در کابل اکران شد». فیلم مزبور با نام روزگاران در حقیقت سه فیلم مجزا با بازیگران و عوامل مستقل بود که در قالب یک مجموعه به نمایش در آمد.
پرخوانندهترین فیلسوف زندهی آلمان در جهان، کرهایتبار است. بیونگ-چول هان (متولد سئول، ۱۹۵۹) استاد هنر دانشگاه برلین، ده سال قبل با کتاب جامعهی خستگی به شهرت جهانی دست یافت. از آن زمان او یک دوجین مقالات شعائری مشابه منتشر کرده و در آنها نقد اجتماعگرایانهی ویژهای از وجوه مختلف نظام سرمایهداری معاصر انجام داده است. اثر اخیر او ناپدید شدن شعائر (هردر، ۲۰۲۰) است. این مصاحبه در مورد این کتاب است.
من در حالی مشغول نوشتن این سطورم که خانهی کودکیام ویران شده است و اعضای خانوادهام، که به فقر و فلاکت مبتلا شدهاند، در جستجوی کمک از بیمارستانی به بیمارستانی دیگر در رفت و آمدند. به جای تحلیل سیاسی و تکرار اطلاعاتی که خود من اغلب به سبب بدیهی بودن و سادهسازی شدن به منظور مصرف تودهای از آنها اجتناب کردهام، مایلام به بررسی فقدانی درازمدتتر، فقدان چیزی عمیقتر و مهمتر و چیزی که قابلیت بقا و تداوم دارد بپردازم.
دلام برای فریاد کشیدن بر سر داور در هوای سرد استادیوم فوتبال تنگ شده است. دلام برای لذت شعار دادن و آن زمانی که صدای نازکام با صدای هماهنگ جمع پیوند میخورد و کامل میشود تنگ شده است. دلام برای آن حس قلقلکوار که ترکیبی است از اضطراب و سرگیجه تنگ شده است، همان حسی که در لحظهی ورود به جمعیت حاضر در جشنواره، فوتبال، کارناوال یا تظاهرات به آدم دست میدهد.