01 مارس 2025

تمام آنچه داشتم نیستی بود؛ نگاهی به چهار فیلم مستند در برلیناله

سپهر عاطفی

هفتادوپنجمین جشنواره‌ی فیلم برلین پس از نمایش بیش از ۲۰۰ فیلم در بخش‌های مختلف پایان یافت. برلیناله هر سال بیش از ۳۰۰ هزار تماشاگر دارد و یکی از بزرگترین جشنواره‌های سینمایی دنیا به شمار می‌رود. آنچه در ادامه می‌خوانید مروری است بر چهار فیلم مستند که در دوره‌ی اخیر این جشنواره به نمایش در آمد.

 

تمام آنچه داشتم نیستی بود (All I Had Was Nothingness)

کلود لانزمن، نویسنده و کارگردان فرانسوی، ۱۲ سال از زندگیِ خود را صرف تولید مستند «شوا» (Shoah) کرد ــ فیلم ۹ ساعته‌ای که بدون استفاده از تصاویر آرشیوی، هولوکاست را از زبان شاهدان، بازماندگان و عاملانِ آن روایت می‌کند. «شوا»، که در سال ۲۰۲۳ در فهرست برنامه‌ی «حافظه‌ی جهانی یونسکو» ثبت شد، به گفته‌ی بسیاری از صاحب‌نظران نحوه‌ی روایت از هولوکاست را دیگرگون کرد و یکی از بهترین فیلم‌های مستند تاریخ سینما به شمار می‌رود.

چهل سال پس از اولین نمایش «شوا» و هشتاد سال بعد از آزادسازی اردوگاه‌های کار اجباری و پایان جنگ جهانی دوم، فیلم جدیدی درباره‌ی نحوه‌ی تولید این فیلم مستند در برلیناله به نمایش در آمد. «تمام آ‌نچه داشتم نیستی بود»، ساخته‌ی گیوم ریبو، با تکیه بر کتاب خاطرات لانزمن، خرگوش پاتاگونیا، و با استفاده از بیش از ۲۲۰ ساعت تصاویر منتشرنشده از فیلم اصلی تولید شده است و تردیدها و دشواری‌های لانزمن و استقامتِ او در راه خلق شاهکارش را به تصویر می‌کشد. 

برای مثال، لانزمن بعد از شرکت در جلسه‌های تأمین مالیِ «شوا» و ناکامی در جذب سرمایه از آمریکا می‌گوید که در این جلسات بیش از هر چیزی از او می‌پرسند که پیام این فیلم چیست. «اگر می‌گفتم که پیام فیلم "دیگر نه هرگز!" یا "عشق به یکدیگر‌" است دلارها به سویم سرازیر می‌شد. اما چنین چیزی نگفتم، چون نمی‌دانستم که پیام شوا چیست. هنوز هم نمی‌دانم.»

ریبو توضیح می‌دهد که مشکل اصلیِ لانزمن این بود که اکثر اردوگاه‌ها نابود شده بودند. او می‌گوید: «جز ویرانه‌ها و سیم‌های خاردار، چیزی باقی نمانده است.» و اضافه می‌کند که صرفاً با دیدار از مکان‌های سابق این اردوگاه‌ها نمی‌توان چیزی را که در آنجا رخ داده است، درک کرد. در ابتدای «تمام آنچه داشتم نیستی بود»، صدای لانزمن را می‌شنویم که می‌گوید: «می‌خواستم فیلم بگیرم، اما تمام آنچه داشتم نیستی بود.» لانزمن برای کنار هم قرار دادن شواهد، تصمیم می‌گیرد که بازماندگان، عاملان و شاهدان را بیابد و با آنها مصاحبه کند. کاری که ناممکن به نظر می‌رسید. زیرا از یک سو، بازماندگان متأثر از زخم‌هایی عمیق بودند، و از سوی دیگر، عاملانِ جنایت مصمم بودند که از عدالت بگریزند. عنوان فیلم، علاوه بر این نقل قول از لانزمن، به موضوع فیلم، یعنی «مرگ»، اشاره می‌کند. این فیلم که با استقبال منتقدان روبه‌رو شد، هم‌زمان می‌تواند مکمل و مقدمه‌ای بر شاهکار جاودانه‌ی لانزمن باشد.

 

نامه‌های مولن (The Moelln Letters)

۳۳ سال پیش در نوامبر ۱۹۹۲، حمله‌ای نژادپرستانه و آتش‌سوزی عمدی در شهر مولن، زندگی خانواده‌ی ابراهیم ارسلان را برای همیشه تغییر داد.

ابراهیم که در آن زمان هفت‌ساله بود، از این حمله جانِ سالم به در برد، اما خواهر، دخترعمه و مادربزرگش را از دست داد. پرتاب کردن کوکتل مولوتف به دو خانه آلمان را به شدت تکان داد. پس از آن صدها نامه‌ی همبستگی از سراسر آلمان به بازماندگان ارسال شد اما این نامه‌ها تا سه دههی بعد به دست بازماندگان نرسید و در آرشیو شهر نگه‌داری می‌شد. ابراهیم و دیگر بازماندگان با ناباوری می‌پرسند که چرا نامه‌ها به دستشان نرسیده و چرا شهرداری به جای آنها به این نامه‌ها پاسخ داده است.

فیلم، ابراهیم و خواهر و برادرش را دنبال می‌کند و تصویری پیچیده از زخم‌های ماندگاری ارائه می‌دهد که هنوز هم بر زندگیِ آنها سایه افکنده است. ابراهیم از طریق مبارزه با نژادپرستی و ترویج فرهنگی مبتنی بر یادآوری به ترمیم این زخم پرداخته است اما برادرش که در زمان حمله ۸ ماهه بوده، هنوز هم از رویارویی با این واقعه و پیامدهای ماندگارش می‌ترسد.

نامه‌های همبستگی متنوع بود و از نقاشی‌های کودکان تا ابراز انزجار بزرگسالان از نژادپرستی و بیگانه‌هراسی را شامل می‌شد. ابراهیم به دیدار چند تن از نویسندگانِ نامه‌ها می‌رود. در یکی از تأثیرگذارترین دیدارها او به ملاقات زنی یهودی‌‌تبار می‌رود. این زن می‌گوید که در آن زمان و پس از حملاتِ نژادپرستانه‌ی دنباله‌دار در آلمان، همه می‌ترسیدند که آلمان ناگهان به دوران نفرت و کشتار بازگردد. او هنوز صدای مادرش را به یاد می‌آورد که در تلفن فریاد می‌زد «از زندگی در آنجا نمی‌ترسی؟ منتظری تو را هم در خانه به قتل برسانند؟ چرا به خانه برنمی‌گردی؟» «نه مامان. تا زمانی که اینجا دموکراسی هست، می‌مانم. اگر برگردم یعنی هیتلر در نهایت برنده شده: آلمانی بدون یهودی‌ها و خارجی‌ها.»

به نظر ابراهیم، هرچند ایجاد همبستگی میان یهودیان و مسلمانان، یا میان ترک‌ها و کردها دشوار است، اما آنها باید علیه نژادپرستی در آلمان متحد شوند. این فیلم نه‌تنها صدای قربانیان و بازماندگان را تقویت می‌کند بلکه نشان می‌دهد که روزگاری همبستگیِ پرشوری وجود داشت. جایزه‌ی تماشاگرانِ بخش پانورامای برلیناله به این فیلم اهدا شد.

 

 

یالّا پارکور (Yalla Parkour)

غزه، سال ۲۰۱۴. چند جوان فلسطینی در حالی که در پس‌زمینه، دود حاصل از انفجار به آسمان رسیده است، در حال انجام حرکات پارکور هستند، کاری که آنها را بی‌اندازه شادمان می‌کند. عریب زعیتر، کارگردان این مستند، این شادی را پیشتر در چهره‌ی مادرش دیده بود: همان لحظه‌ی جادوییِ دیدن دریا در ساحل غزه برای اولین‌بار، وقتی که تنها چهارسال داشت. مادرش به او گفته بود که تو یکی از ما هستی. یک فلسطینی. عریب در نابلس به دنیا آمده اما همه‌ی عمر را دور از فلسطین زندگی کرده و حالا ساکن آمریکا است. اشتیاق به بازشناختن «وطن» و کنجکاوی درباره‌ی جوانانِ غزه او را به جست‌وجوی پارکوربازهای حاضر در ویدیو می‌کشاند. این سرآغاز دوستی و همکاری‌اش با احمد است، جوانی که پارکور و ورزش را بلیطی برای خروج از غزه می‌داند. او و گروه پارکورش در قبرستان‌ها، در مرکز خرید متروک و بمباران‌شده، روی ویرانه‌های شهر و ساختمان‌های بلند غزه پارکور بازی می‌کنند. 

جینجی، یکی از اعضای تیم پارکور احمد، در ویدیویی که با تلفن همراه ضبط کرده است از سطح لانه‌زنبوریِ یک ساختمانِ بلند بالا می‌رود، اما پیش از رسیدن به مقصد، سقوط می‌کند و روی زمین می‌افتد. چند هفته‌ی بعد، جیجی در میان استقبال هم‌تیمی‌ها و اهالی غزه از بیمارستان بازمی‌گردد، با بیش از ۵۰ استخوان شکسته. وضعیت او چنان وخیم بود که باید در اسرائیل درمان می‌شد، اما دریافت مجوز خروج از غزه بیش از یک هفته طول کشید. سرگذشتِ او نشان می‌دهد که این ورزش چقدر خطرناک است و هر بار مرز بین آسیب جدی و مرگ و فرود موفقیت‌آمیز ممکن است فقط چند میلی‌متر باشد. اما مگر زندگیِ دیگر ساکنانِ غزه کم‌خطرتر است؟

احمد در مصاحبه‌ای بعد از نمایش فیلم در برلین می‌گوید: «وقتی پارکور می‌کنم فقط روی چالش پیش‌ رویم متمرکز می‌شوم. آن را دور می‌زنم یا از رویش می‌پرم و در آن لحظه فراموش می‌کنم که در چه موقعیتی هستم. پارکور برای من راهی است تا از واقعیتِ غزه فرار کنم.»

«یالا پارکور» فیلمی درباره‌ی هویت، تعلق و زندگی در رنج و محنتِ دائمی‌ و در عین حال تلاش برای آفرینش و رهایی‌ است. عریب زعیتر، که شاهد تلاش‌های بی‌وقفه‌ی احمد برای دریافت ویزا و خروج از غزه است، به او می‌گوید «عجیبه. من دوست دارم که اون‌جا باشم ولی تو هر کاری می‌کنی که بری.» حرفی که برای احمد خنده‌دار است. «این‌جا هیچ آینده‌ای وجود نداره…من حاضرم که همین الان جامون رو با هم عوض کنیم.»

تیتراژ پایانی با ادای احترام به کسانی آغاز می‌شود که در جنگ اخیر غزه جانشان را از دست داده‌اند: سه عضو گروه فیلم‌برداری، یک صدابردار و یکی از اعضای تیم پارکور غزه. این فیلم دومین فیلم محبوب تماشاگران بخش پانورامای برلیناله بود.

 

 

نگه‌داشتن لیات (Holding Liat)

در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به خانه‌ی لیات و همسرش اویو در کیبوتص نیر اوز در مرز غزه حمله‌ شد. آنها در میان ۲۵۰ نفری بودند که حماس در آن روز به گروگان گرفت. یک روز پس از این حمله، برندون کرِیمر، فیلم‌ساز، توانست موافقتِ خانواده‌ی اسرائیلی-آمریکاییِ لیات برای ثبت روزهای پرتشویش و تلاش آنها برای آزادیِ فرزندشان را جلب کند. یهودا، پدر لیات، از شخصیت‌های اصلیِ فیلم است. او از این وضعیت مأیوس شده اما دائماً در حال یادآوریِ این نکته است که این جنگ دو طرف دارد و نفرت راه‌حل نیست، نظری که حتی در میان اعضای خانواده‌ی خودش هم چندان محبوب نیست. 

یهودا که از سوءاستفاده‌ی سیاستمدارانِ اسرائیلی از گروگان‌ها سرخورده شده است، برای گفت‌وگو درباره‌ی راه‌حلی سیاسی به آمریکا می‌رود. اما آن‌جا هم حمایت‌ها طوری نیست که او را راضی کند. یهودا می‌گوید: «من معمولاً دوست دارم که اتفاقات را کنترل کنم. اما اینجا هیچ کنترلی روی اوضاع نداریم و توسط دیوانگان رهبری می‌شویم. چه در طرف اسرائیلی و چه در طرف فلسطینی. نتیجه‌ی این وضعیت جز مرگ و خرابی نیست…».

اما نتا، یکی از سه فرزند لیات که از حمله و گروگان‌گیری جان سالم به در برده است، این‌گونه فکر نمی‌کند. او که به شدت تحت تأثیر اتفاقات چند هفته‌ی گذشته قرار گرفته است، علاقه‌ای به صحبت درباره‌ی غزه و نتانیاهو ندارد. «برایم مهم نیست که چی سرشون می‌آد.»

بیش از ۵۰ روز بعد و کمی پس از آن که مشخص می‌شود زخم‌های اویو عمیق‌تر از آن بوده که در اسارت دوام بیاورد، لیات آزاد می‌شود. دوربین، لیاتِ از بند رهاشده را دنبال می‌کند و استمرار فعالیتِ او به‌عنوان کنشگر صلح‌طلب و معلم تاریخ هولوکاست، وجهی امیدوارانه به فیلم می‌بخشد. او نشان می‌دهد که حتی در دردناک‌ترین تراژدی‌ها نیز می‌توان نیرویی برای آشتی و درک متقابل یافت. جایزه‌ی بهترین مستند برلیناله به این فیلم اهدا شد.