Photo: Mona Sayafizadeh

18 اوت 2025

خانه‌های خشمگین

نثار محمدی

«مأموران شهرداری منطقه، یک روز، صبح زود آمدند به خانه‌ی همسایه‌ و گفتند: خانه‌ی آن‌ها روی گُسل فرسوده‌ی بافت شهری است و باید همین امروز تخلیه شود.»

یک خانواده‌ی پرجمعیت مهاجر که سی‌ سال پیش برای پیدا کردن شغل از رامهرمز به اینجا آمده بودند، هر خشت این خانه را با دستهای خودشان ساخته بودند.

«آسیه پناهی[1] را یادت هست، در کرمانشاه؟ همان بلا را سر این خانواده هم آوردند. مادربزرگ خانواده بر اثر همین حرف‌های مأموران حکومتی، سکته‌ی قلبی کرد و مُرد اما آب از آب تکان نخورد.»

پوزخند می‌زند، چهره‌اش از خشم درهم رفته است و خط اخم بین دو ابرویش، پُررنگ‌تر. دست‌هایش در هوا، گویی میخواهند مُشت شوند، از سویی به سوی دیگر می‌روند. ادامه‌ می‌دهد:

«بافتِ فرسوده‌پَرسوده یا هرچی، این‌جا پای کوه، مردم زندگی ساخته‌اند! چون پول اجاره نداشتند... زندگیه بابا...زندگی! جون مردم شوخیه؟...»

محلهی «منبع آب» (یا کوی منبع آب) در شرق اهواز و در منطقه‌ی هفت شهرداری قرار دارد و یکی از نخستین محلات کارگرنشین و حاشیه‌نشین این شهر است. این محله به علت قرار گرفتن در دامنه‌ی کوه‌های شرقی اهواز، از نظر جغرافیایی و تاریخی اهمیت دارد.

 

 

در سال‌های پیش از انقلاب، به دستور شهردار وقت اهواز، این ناحیه که در آن زمان کوه بود، تسطیح شد و تعاونی مسکن به هر یک از کارگران شهرداری و سازمان آب، ۱۶۰ مترمربع زمین اهدا کرد که در سال ۱۳۵۷ به آنها تحویل داده شد.

براساس آمار سال ۱۳۸۸، محلهی «منبع آب» دارای وسعتی بیش از ۷۵۰ هزار متر مربع و جمعیتی معادل ۲۲۰۵۰ نفر (۱۱۷۰ خانوار) بود. با این حال، در سال‌های اخیر، جمعیت این منطقه افزایش یافته و به بیش از ۳۰ هزار نفر رسیده است.

در سال‌های اخیر، طرح‌هایی برای جابه‌جایی ساکنان این محله و تبدیل آن به فضای سبز و تفرجگاه ارائه شده است. این طرح‌ها در واقع چیزی نیست جز بیرون راندن، بی‌خانمان‌سازی و تصرف زمین‌های مردم.

می‌گوید: «هیچ انتقالی در کار نیست، این دروغه. اگر خونه‌هامون رو خراب کنن، دیگه هیچ‌وقت خونه‌دار نمیشیم. جمهوری اسلامی هیچ وقت نه بازسازی کرده نه جبران کرده ... هیچکس به فکر ما نیست. اون‌ها فقط زمین‌های تازه‌ی هموار می‌خوان واسه‌ی پایگاه‌های نظامی‌شون...».

***

در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی، میزان مهاجرت از گوشه و کنار ایران و حتی کشورهای همسایه و هممرز به استان خوزستان و شهر اهواز چشمگیر بود. با توجه به وجود مراکز پتروشیمی، شرکت‌های نفتی و شرکت فولاد خوزستان، تعداد زیادی کارگر و کارمند، اکثراً از اقوام لر و بختیاری، از شهرهایی مثل ایذه، رامهرمز و مسجدسلیمان به اهواز و محله‌هایی همچون «منبع آب» مهاجرت کردند. در واقع، در پی توسعه‌ی صنعت نفت در خوزستان، و به‌ویژه اهواز، میزان تقاضا برای نیروی کار به شدت افزایش یافت. تا سال ۱۳۵۵، بیش از ۵۱۱ هزار نفر به خوزستان مهاجرت کرده بودند و تأکید بر ایجاد زیرساخت‌های صنعتی و نظامی در اطراف اهواز، این شهر را به قطب غالب تبدیل کرد.

اکنون مهاجری که سال‌ها پیش زمینی را در کوهپایه‌های مناطق حصیرآباد و «منبع آب» خریده و خانه‌ی محقرش را به زحمت و با دست‌های خود و اعضای خانواده‌اش ساخته است، روی گسل فرسودگی شهری زندگی می‌کند و باید این خانه‌ را پس از اخطار مأموران شهرداری یا ظاهر شدن لودر تخلیه کند.

«گفتند: ۸۱۱ خانوار جابهجا میشن! تلویزیون و روزنامه‌هاشون تبلیغ می‌کردن که به هر خانواده، خانه‌‌ای در محله‌ای به نام شهر ورامین (بیرون از اهواز) خواهند داد. این ادعا دروغ محضه! تازه مگه این انصافه؟ از یه محله‌ی مرکزی شهر بلند شیم و بریم بیرون شهر زندگی کنیم؟ واسه‌ی چی... بچه‌هامون کجا برن؟ کدوم مدرسه؟

نه، نمی‌ریم. خسته شدیم از زور...این ظلمه، آقایون... من، خانواده‌ام، همسایه‌ام، اون عربی که توی محله‌ی شلنگ‌آباد، دو‌هفته دو‌هفته بدون دسترسی به آب توی هوای گرم و رطوبت هشتاد درصدی زندگی می‌کنه یا اون لری که توی منبع‌آباد با غلتک به‌ جون خونه‌اش می‌افتن. میخوان ما رو از خونه‌هامون و آلونکهایی که با دست خودمون ساختیم بیرون بندازن!»

در حین گفتوگو، کنار دستش یک پارچِ استیل پر از آب گذاشته است، دیواره‌ی پارچ بر اثر سرمای آب و گرمای هوا عرق کرده است. دمای هوا حتماً بالای پنجاه ‌درجه است.

هوای شرجی و گرمای بی‌رحم اهواز فرا رسیده است. خنک‌کننده‌های هوا دیگر پاسخگو نیستند، تازه اگر برق شهری‌ وصل باشد.

اما برای کسی که به علت ریزش کوه یا هجوم بولدوزرهای حکومتی بی‌خانمان شده است، بود و نبود آب و برق دیگر فرقی ندارد. اینجا جایی است که گویی مدام همه چیز کم‌تر و مسیر زندگی سخت‌تر می‌شود.

می‌گوید: «چهل سال قبل این خانه را خودم ساختم با زنم. تمام بچه‌هایم در همین خانه بزرگ شدند. افتخار نیست، از دستِ منِ کارگر همین‌قدر برمی‌اومد، شهرداری هر روز واسه‌ی ما برنامه‌ای داره، میگن: اگه خونه رو ترک نکنید، توسط ریزش کوه در فصل‌های بارانی سال کُشته می‌شید! سؤال من اینه... اگه خونه نداشنه باشیم زنده میمونیم؟ توی خیابون و بیابون زندگی کردن ما رو زنده نگه میداره؟ نه منو باید همین‌جا خاک کنند. من جایی ندارم که برم.»

شهردار منطقه‌ی هفت اهواز می‌گوید: «محله‌ی منبع آب، همانند مناطق حصیرآباد و چهارصد‌دستگاه از مناطق کمبرخوردار کلان شهر اهواز است. ۸۱۱ واحد در پهنه‌ی خطر این منطقه شناسایی شده است و بیشتر از ۱۰۰۰ واحد مسکونی در این محله در معرض خطر هستند اما بیشتر ساکنان رغبتی برای جابهجایی به نقطه‌ی دیگر نشان نمیدهند و به همین دلیل روند انتقال زمان‌بر شده است.»

واژه‌ی کم‌برخوردار رمز سرکوب است، رمز بیرون راندن، طرد کردن و غصب کردن.

 

 

کوچه‌ها چنان تنگ و باریک است که دو نفر همزمان نمی‌توانند شانه به شانه‌ی هم قدم بزنند. بخش عمده‌ی این منطقه آسفالت نشده است. اگر مردم به آمبولانس احتیاج داشته باشند، عبور از این خیابان‌ها و کوچهها تقریباً ناممکن است.

ماشین حمل زباله به این مناطق دسترسی ندارد، اتوبوس و تاکسی نیز. شب‌ها گذر از راه‌های گلآلود و پُرپیچ و خم و پر از پرتگاه‌ بسیار دلهره‌آور و خطرناک است. تیر چراغ برق نیست، آسفالت نیست، درمانگاه آن طرف منطقه است، مدرسه‌ها دور است.

«در آبان‌ ۱۳۹۸، بعد از دو هفته اعتراض، ۳۰-۲۰ مأمور نظامی ریختن توی خونه‌ها و حدود صد تا جوون رو دستگیر کردن! جالبه...واسه‌ی دستگیری و کارهای امنیتی همیشه وقت هست و راه بازه...اما اگه دزدی بشه و زنگ بزنیم به پلیس، می‌گن، نه اونجا جاده نیست! دسترسی نداریم، بیا آگاهی، شکایت ثبت کن! ما می‌دونیم تبعیض چیه، ما میدونیم برای افتتاح پارک تفریحی توی مناطق بالانشینی مث کیانپارس[2] بودجه هست، اما برای نوسازی و آسفالت‌سازی و افتتاح درمانگاه واسه‌ی حاشیه‌ی ‌شهر بودجه‌ای نیست... ما هیچ اهمیتی برای شماها نداریم، فقط میخواید ما رو از شهر پاک کنید. مثل سیلاب‌‌های عمدی که نوروز ۹۸ به سمت روستاهای عرب‌‍‌نشین و زمین‌های کشاورزی مردم روانه کردید تا اون زمین‌های خالی از سکنه، تبدیل به پتروشیمی و پالایشگاه بشن... با اینجا هم همین ‌کارو می‌کنید...».

برق و آب شهری قطع شده است. تیغ تیز آفتاب در بالای محله‌ی «منبع آب»، در ردیف خانه‌های غیرقانونی (به‌اصطلاح مأموران شهرداری) می‌توان زنان و مردان و کودکان ساکتی را دید که تنها اطراف را تماشا می‌کنند. در پنج سال اخیر، مأموران چند بار آمده‌ و اخطاریه‌ی تخلیه‌ی خانه‌ها را صادر کرده‌اند.

«خانه‌‌ی ممدعلی (محمدعلی) را که همسایه‌ی چند کوچه‌ی بالاتر بودند، خراب کردند، آن‌جا دقیقاً در کوهپایه قرار دارد، همان‌جا که هر سال در فصل باران، آب و گِل شُره می‌کند از سقف‌های بسیار کوتاه تا حیاط خانه‌ها...همان‌‌جا که تخته‌سنگ‌های کوه ریزش می‌کنند و جان شادمهر و شقایق[3] شش و چهارساله را می‌گیرد. به همان‌ خانه‌ها آمده‌اند تا به جای بِه‌سازی و بهترسازی، دشمنی کنند و خانه را از ریشه درآورند و مسئله را برای همیشه پاک کنند.»

 

 

«آن‌ها با دوربین‌های گران‌قیمت و دفتر‌دستک‌هایشان اخبار مرگ دو کودک را پوشش دادند، در روزنامه و تلویزیون، تا بعدها چماقی شود بر سر همان مردم برای بیرون راندنشان. این کار را می‌کنند تا برای همیشه به حاشیه‌ی دنیا برویم، نابود شویم و شهر زیباتر شود.»

یکی از ساکنان کوهپایه‌نشین کوی «منبع‌ آب» می‌گوید: «اکثریت ساکنین، کارگر روزمزد هستند، هر خانواده حداکثر دو کودک دارد که به مدرسه می‌روند و بیشتر خانواده‌های این محل، تحت پوشش اداراتی شبیه به بهزیستی و کمیته‌ی امداد[4] هستند و هرازگاهی کمک‌هایی دریافت می‌کنند. به استاندار، فرماندار، شهردار و هرکسی که دستی در بالا دارد، نامه‌ نوشتیم و شرح‌ دادیم که بر اثر پس‌لرزه‌های گوناگون در برهه‌های زمانی متفاوت، شکاف‌هایی در دیواره‌ی کوه پشت خانه ‌ایجاد شده و در خطر ریزش است. نیامدند، حتی پاسخی هم ندادند. اما پس از اینکه کوه چندبار ریزش کرد و نصف خانه‌ی کوچک ما فرو ریخت و محقرتر شد، آمدند و حکم‌های تخلیه‌ی بقیه‌ی خانه‌های خراب را آوردند!»

فرزند خانواده وقتی به مدرسه می‌رود، با چکمه‌های پلاستیکی از مسیرهای گل‌آلود می‌گذرد و از کوه پایین می‌‌آید. سرانجام، پس از ده دقیقه پیاده‌روی و کوهنوردی به خیابان اصلی می‌رسد تا سوار اتوبوس شود و به مدرسه برسد.

***

 زاویه‌ی دوربین سقف چوبی و آهنیِ خانه‌اش را نشان می‌دهد و صدای کولر گازی‌ پنجره‌ای که خبر از خراب بودن موتور می‌دهد فضای خانه را پر کرده است. می‌گوید: «با وجود این، در پای کوه آلونکی هست برای برگشتن. سقفی هست، حتی اگر در خطر فرو ریختن باشد. این بهتر است از بی‌خانمان و سربار دیگران بودن.»


[1] آسیه پناهی زنی اهل کرمانشاه بود که در جریان تخریب خانه‌اش توسط شهرداری و درگیری با مأموران، به علت استنشاق گاز فلفل و 

اشک‌آور، دچار سکته‌ی قلبی شد و درگذشت.

[2] محله‌ی کیانپارس شرقی و غربی در جوار رودخانه‌ی کارون قرار دارد. ساکنان این منطقه به قشر مرفه اهواز تعلق دارند.

[3] در پاییز ۱۳۹۶، دو کودک به نام‌های شادمهر منصوریان و شقایق کاظمی بر اثر ریزش کوه در محله‌ی «منبع‌ آب» جان باختند.

[4] مسئولیت رسمی سازمان بهزیستی کشور و کمیته‌ی امداد امام خمینی حمایت از افراد و خانواده‌های نیازمند و آسیب‌پذیر است.