آیندهی مشترک
تجربهی یکسال گذشتهی ما در مواجهه با ویروس عالمگیر کرونا چگونه جهان را تغییر خواهد داد؟ چه تاثیری در سیاست، اقتصاد، تجارت، ارتباطات، آموزش، بهداشت و درمان، فرهنگ و هنر، فضاهای شهری، سفر، تولید و مصرف غذا، زندگی فردی، روابط اجتماعی، و همهی جنبههای دیگر زندگی ما خواهد داشت؟ صفحهی ویژهی آیندهی مشترک به بررسی پیامدهای کرونا برای جهان و آینده ایران میپردازد.
همان طور که لپور به درستی میگوید، مضمون واقعیِ «طاعون» نه نوعی بیماری عالمگیر بلکه مصیبت بیپایان بشر است، مصیبتی ناشی از خودخواهی آدمی و بیاعتنایی او به درد و رنج «دیگری: «همشهریان ما از این جنبه مانند بقیهی ابنای بشر بودند و خودشان را در نظر میگرفتند و بس...خیلیها کماکان امید داشتند بیماری مسری متوقف شود و خود و خانوادهشان در امان بمانند. در نتیجه، هنوز خود را ناگزیر به ترک عادتها نمیدانستند...افراد زیادی هنوز دست روی دست گذاشتهاند و اقدامی نمیکنند، حال آنکه طاعون مصیبتی است که همه درگیرش هستند و هر کس باید به وظیفهاش عمل کند.»
اگر در همین تعطیلات اخیر کریسمس، کاساندرا به ما میگفت: «سه ماه دیگر با دو متر فاصله از هم صف خواهید بست، ماسک به صورت خواهید زد و اکثرتان در خانه حبس خواهید شد» هیچکس حرفش را باور نمیکرد...حتی به فکرمان هم خطور نمیکرد که این دنیای شلوغ جهانی نخواهد توانست که تا ابد بر اساس اصول قدیمی به کارش ادامه دهد...چیزی دارد ما را میآزماید. نمیدانم که دست تقدیر است یا شیطان یا طبیعت یا خدا...؟
مواجهه با ویروسی همهگیر، که تجربهای ناآشنا برای بیشتر مردم دنیا بود، زندگی ما و نگاهمان به جهان و آینده را چگونه تغییر داده است؟ لیلی نیکونظر، که روزنامهنگار آزاد و دانشجوی دکترا در مطالعات فرهنگیست در یک سلسله پادکست دربارهی ثأثیرات عمومی کرونا بر زندگی امروز ما با اهل تخصص گفتگو کرده است.
در بخش دوم از مجموعه پادکستِ «یک متر و نیم» محیا استوار، استاد مدیریتِ سیستمهای اطلاعاتی در مدرسهی بازرگانیِ پاریس، از فرصتها و چالشهای آموزش از راه دور میگوید.
«تأثیر میشل باشله ]رئیس جمهور شیلی[ نمادین و فرهنگی بود. سنجش این تأثیر بسیار دشوار اما در عین حال آشکار است: ناگهان دختربچهها فهمیدند که زنان میتوانند رئیس جمهور شوند. حالا دختربچههایی را میبینید که با او همذاتپنداری میکنند و میگویند که میخواهند رئیس جمهور شوند. این تغییری چشمگیر در این کشور است.»
ویلیام جیمز، پدر روانشناسی غربی، در سال ۱۹۰۲، تجارب معنوی را حالاتی از آگاهی برتر تعریف کرد، فرایندی که نتیجهی تلاش انسان برای درک اصول کلی یا ساختاری جهان از طریق تجربهی درونی است. عصارهی نظریهی او دربارهی معنویت را میتوان با واژهی «احساس تعلق» بیان کرد؛ حالتی دال بر این واقعیت که اهداف فردی فقط در چارچوب منافع جمعی، یا به عبارت دیگر در ارتباط با دیگران و کل جهان تحقق مییابد.
پیشرفتهای علم قوهی تخیل دینی را دوباره فعال کرده است. تاریخ انسان زمانی پایان خواهد یافت که انسانها به خدا تبدیل شوند ــ یا نابود شوند. راه دیگر، برقراری توازن بومشناختی در جهان است.