برلین؛ «در انتهای روز»
تصاویر موجود مؤید هیچ چیز جز دروغ موجود نیستند. (گی دوبور)
یادم می آید در زمان کودکی اهالی محله به من و دوستانم ولگرد میگفتند. کوچه و خیابان و پارک میزبان مهربان اما ناشناختهای بود برای گشتوگذار و ولگردی. مدام این حس را به من میداد که من به بخشی از شهر تبدیل شدهام. امروز، بعد از گذشت سی سال، من هنوز همان کار را انجام میدهم با این تفاوت که این روزها با دوربین و بدون برنامهریزی و قصد قبلی در نقش خوانندهای لجوج و تماشاگری پر اشتها متن شهر را به نیت تجربهکردن و شناختن و عکس گرفتن مرور میکنم. من هرگز از ولگردی در خیابانهای شهر خسته نمیشوم؛ حتی اگر ساعتها در یک خیابان قدم بزنم. تمایل به دیدن مردم و اتفاقات خیابان روزبهروز برای من جذابتر میشود. مجموعهی پیشِ رو عکسهایی است از پایتخت آلمان، برلین. شهری که این روزها در آن زندگی میکنم، بعد از جنگ جهانی دوم بخش وسیعی از این شهر تخریب شده و به همین دلیل برلین نسبت به دیگر پایتختهای اروپا چهرهی متفاوتی دارد؛ هم از لحاظ معماری و هم از لحاظ فرهنگی. من در این مجموعه تلاش میکنم تا چهرهی دیگری از زندگی را نشان بدهم، چیزی شبیه دهههای شصت و هفتاد میلادی. دورهای که تکنولوژی آنقدر پیشرفت نکرده بود و مردم کلاه به سر داشتند و دکههای روزنامهفروشی پر رونق بود. با انتخاب نگاتیو سیاه و سفید و حذف عناصر زندگی مدرن مثل دوچرخهها و موتورهای برقی، موبایل و تبلت و دود سنگین و غلیظ سیگارهای الکترونیکی و… سعی میکنم تا نوستالژی و قدیمیبودنِ شهر و آدمهایش را تداعی کنم. عکسهای من شاید مستقیماً حالوهوای گذشته را نداشته باشند اما جلوهی «نوآری» پیدا کردهاند؛ عکسهایی در حاشیه، از عابرینی ناشناس و به نوعی در انتهای روز وقتی سایهها بلندتر میشود.