دکتر شاپور راسخ، استاد جامعهشناسی و از پیشگامان مطالعات و پیمایشهای کمّی در ایران، چندی پیش در ۹۷سالگی درگذشت. در متن پیشِ رو به اثر مشترک شاپور راسخ و جمشید بهنام، مقدمه بر جامعهشناسی ایران، آسیبشناسیِ جامعهی ایران در این کتاب، و همچنین نقد برخی از روشنفکرانِ آن دوره، مانند جلال آلاحمد، به این اثر پرداخته شده است.
با اینکه حرفهی رسمی ساعدی پزشکی بود، با تمام وجود یک نویسنده بود و میخواست نویسنده بماند؛ نویسندهای که یک تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی به میدان مبارزهی سیاسی میکشیدش تا هرگونه سرسپردگی ایدئولوژیک. اگر این سخن دربارهی او درست باشد، میتوانم بگویم که او نویسندگی و توانایی هنرمندانهی خود را قربانیِ این تعهد اخلاقی و تعلق عاطفی کرد و اگر روزگار جز این میبود و او بیشتر به کار خود میپرداخت چه بسا آثاری بهتر و پرداختهتر از این از او میداشتیم.
سیروس آموزگار، روزنامهنگار پیشکسوت و از اولین گردانندگان روزنامهی آیندگان، که چند هفته پیش در پاریس درگذشت، سابقهی دوستی و همکاری نزدیکی با داریوش همایون، بانی آیندگان و وزیر اطلاعات و جهانگردی در سالهای آخر حکومت شاه، داشت. آنچه در اینجا آمده، یادداشتی است که سیروس آموزگار سالها پیش در شرح این دوستی و بزرگداشتِ داریوش همایون نوشته بود.
سحرگاه دوشنبه ۱۷ آبان دوستی از ایران خبر داد که شب گذشته مهلقا ملاح، مادر زمینوزمان، چشم بر زمین بست و به زمان پیوست. خبر غیرقابلانتظار نبود که عمری بهکفایتْ پربرکت، بهغایت پویا و بهنهایت پسندیده داشت. اما اندوه مرگش جز به یاد کردن از سرخوشی، سختکوشی، شوخطبعی و پایداریهای او از جانم نرفت.
ایران درودی، زنی که همواره به نامش مفتخر بود، اکنون از میان ما رفته و امروز در قطعهی هنرمندان بهشت زهرا آرام گرفته است... او رفته اما ۱۲۵ اثری که به مردم ایران هدیه کرده روزی در جایی از این شهر به نمایش درمیآیند و حماسهی ایران را دگربار میسرایند.