قصهی دیوارها برای من کمی متفاوت است. اگر یک شعار، یک شعر یا یک جملهی خبری، حالا به هر رنگ و در هر ابعادی، روی آنها باشد ماجرا تغییر میکند. شاید شما هم از جمله کسانی باشید که هر گوشه از شهر را با دیوارنوشتههایش میشناسند. یک جمله از یک شخصیت بزرگ سیاسی و مذهبی، یا یک توصیهی سادهی بهداشتی. شهر اگر کمی دقیقتر دیده شود، پر از دیوارهایی است که به نظر میرسد نباید بیاستفاده بمانند.
دلیلت چیست اگر قرار باشد از اینجا بروی؟ دلیلت چه خواهد بود اگر قرار باشد لباسها و مدارک و آلبوم و خاطرات را برداری و توی چمدان بچینی و تماس بگیری و با همهی آنهایی که عزیزند و دوریشان رنجت میدهد خداحافظی کنی و اشک بریزی و بروی و دور شوی؟ دلیلت برای نماندن، برای مهاجرت چیست؟
اگر دَم دمای صبح یا دمِ غروب گذارتان به یکی از بوستانها و پارکهای پایتخت بیفتد، صدای موسیقی به همراه شمارش گروهیِ زنان و مردان توجهتان را جلب میکند. این صدای ورزش همگانی است که در سالهای اخیر میکوشد غبار رخوت و غم را از چهرهی شهر پاک کند. تجربهی گروهیِ نسبتاً تازهای که به فضاهای سبزِ شهری کارکردی عامالمنفعه بخشیده و انگیزه و اقبال عمومی به پویایی و توجه به جسم را دوچندان کرده است.
دکتر شاپور راسخ، استاد جامعهشناسی و از پیشگامان مطالعات و پیمایشهای کمّی در ایران، چندی پیش در ۹۷سالگی درگذشت. در متن پیشِ رو به اثر مشترک شاپور راسخ و جمشید بهنام، مقدمه بر جامعهشناسی ایران، آسیبشناسیِ جامعهی ایران در این کتاب، و همچنین نقد برخی از روشنفکرانِ آن دوره، مانند جلال آلاحمد، به این اثر پرداخته شده است.
زنان ایران در چند سال گذشته، درگیر بحرانی چندوجهی و دردناک بودهاند: تحدید و سرکوب سیاسی و تبعیض اجتماعی که هر روز عیانتر و شدیدتر میشود، ناکارآمدی و بیکفایتی و فساد اداری، تحریمهای اقتصادی سهمگین، و صد البته همهگیری کووید-۱۹ که بختک دیگری بر زندگی شد.
بیش از نود درصد از زنان کارگر و کارمندِ خوابگاه از کارفرمای خود به ادارهی کار و رفاه اجتماعی شکایت کردهاند. اکثرشان از جانب رئیس خود تهدید و بیحقوق و مزایا رها شدهاند و این شکایتها به جایی نرسیده است.