تاریخ انتشار: 
1397/07/03

همسایه‌های دزاشیب

وفا بهمنی

چند دهه پیش از این در منطقه‌ی تجریش و دزاشیب تهران معمول بود که سقف‌ها را به صورت شیروانی می‌ساختند. از نسل همان شیروانی‌سازها هنوز پیرمردی نود ساله در دزاشیب در مغازه‌ی شیشه‌بری می‌نشیند که سال‌های زیادی است که با پیدا شدن ایزوگام کارش را عوض کرده. او تنها کسی است که احتمال دارد در آن محل نیما یوشیج را دیده باشد که با کیف بزرگ برای خرید از کوچه‌ی فردوسی سابق که اکنون «رمضانی» خوانده می‌شود به سمت بازار تجریش می‌رود. اما اهل ادب و فرهنگ خاطرات زیادی را از این محل و خانه نیما نقل کرده‌اند.

منزل مسکونی نیما یوشیج بین سال‌های 1327 و 1328 توسط خود او ساخته شد و تا آخر عمر به جز زمانی که به یوش می‌رفت در این خانه زندگی می‌کرد. تعداد زیادی از نویسندگان، روشنفکران و بزرگان شعر آن سال‌ها نیما را در همین خانه ملاقات کرده‌اند. این خانه هنوز هم با سقف شیروانیِ معمول همان سال‌ها و ستون‌های آبی‌رنگ، در میان آپارتمان‌های محله مثل وصلهای ناسازگار، روند ویرانی‌اش را طی می‌کند. بعد از این‌که پسر نیما خانه را فروخت، خانه در تملک چند مالک بود و اگرچه یک بار به ثبت ملی رسید اما با ادعای مالکین و با رأی دیوان عدالت اداری دوباره از ثبت خارج شد. امروز گفته می‌شود که مجدداً ثبت ملی شده و به زودی بازسازی خواهد شد. سال‌های زیادی در حالت مخروبه، محل جمع شدن معتادان محل و مورد شکایت همسایه‌ها بوده. از سمتی از خیابان که به حیاط مشرف است می‌توان ساختمان مخروبه با ستون‌های آبی را دید که در حیاطی مملو از کیسه‌های زباله و اثاثیه‌ی درهم شکسته، هنوز هم پا برجاست.

پیرمرد زمانی نوشته بود: «من در این کشور پهناور به اندازهیِ یک سپور شهرداری نشدم، که یک اطاق مستقل مال خود برای خود دارد. من دست خالی به دنیا آمدم بعد هم دست خالی از دنیا میروم و برای من عیبی نیست. اما عیب در این است نمیتوانم خوب کار کنم... من میمیرم و آثار شلوغ و درهم و برهم من میماند و از بین میرود. به من زمان زندگیِ من کمک نکرد که بتوانم در آرامش کامل کار بکنم. اینقدر پکر و غمگین بودم که خود را فراموش میکردم.»

وضعیت فعلی خانه یادآور وضع روحی نیما و داوری او در مورد زندگی‌اش است. یکی از معضلات او بعد از ساخت این خانه مشکل تفکیک زمین بود. این قطعه زمین از همه طرف محصور بوده و در هیچ سَمتی نمی‌توانست درِ خروجی داشته باشد، البته بعدها با کمک همسایه‌ها این مشکل برای نیما حل می‌شود. در یکی از یادداشت‌ها می‌نویسد: «امروز اخوان پیشِ من آمد. مجله‌های خود را آورد. در راهِ هنر اسم دارد. از من حمایت کرده است...او یادداشت‌هایی کرد و رفت...در همین روز، من هم گرفتارِ آشپزخانه و بچه‌داری بودم و هم گرفتارِ مهندس شهرداری که آمده بود. یک خانه محقّر ساختم و بالأخره به زنم بخشیدم. در سرِ دیوارِ آن هنوز مرافعه است و می‌خواهند درِ خانه را مسدود کنند.»

در حال حاضر اهل محل به خاطر می‌آورند که چند سال پیش هم دیوار خانه خراب شد که به دلیل تعریض کوچه چند متری عقب بنشیند. خانمی رهگذر با افتخار تعریف می‌کند که هنگام حراج وسائل خانه یک میز قدیمی را هم او خریده.

چند سال بعد از نیما، جلال آل احمد و سیمین دانشور هم قطعه زمینی در چند متری خانه نیما از وزارت فرهنگ می‌گیرند و خانه‌ای می سازند. خیلی وقت‌ها به دلیل روحیات همسر نیما دوست‌دارانش در خانه آل احمد، نیما را ملاقات می‌کنند. این خانه امسال به عنوان خانه موزه سیمین و جلال افتتاح گردید. همه اتاق‌ها پر از یادگارهای سیمین دانشور و جلال آل احمد است. عکس‌ها , کتاب‌ها و وسائل زندگی با دقت در کل خانه چیده شده‌اند و نقاشی‌های معروفی از ناصر اویسی، بهمن محصص و آیدین آغداشلو بر دیوارها آویزان است. مجسمه‌هایی از سیمین دانشور و جلال آل احمد در اتاق‌ها گذاشته‌اند. کتاب‌هایی که در جوانی به هم هدیه داده‌اند و سند ازدواجشان هم در معرض دید بیننده‌هاست. این خانه هم خاطرات زیادی از نویسندگان و روشنفکران آن سال‌ها دارد. پنجاه سال قبل، در اریبهشت سال 1347 در سالن پذیرایی همین خانه کانون نویسندگان ایران تشکیل شد.

هر علاقه‌مندی که از این خانه دیدن می‌کند جویای سرنوشت خانه نیما هم هست. شاید در سال‌های آینده با تلاش اهل قلم و مسئولین، آن خانه هم به موزه تبدیل شود.

در میان آپارتمان‌ها و رفت و آمد ماشین‌ها, این دو خانه قدیمی یادگار روزگاری است که بر ادبیات ایران گذشته است در سده‌ای که بزودی به پایان خواهد رسید.