مهاجرت؛ آیندهای که دور شد
codastory
در این سالها خیلیها که در ایران به جوانی میرسیدند، یکی از سؤالهایی که برایشان مطرح میشد این بود که بمانند یا مهاجرت کنند. از فعل گذشته استفاده میکنم چون در این دو سه سال و بعد از افزایش وحشتناک نرخ ارز یا به عبارت بهتر افت بیسابقهی ارزش ریال، مهاجرت تبدیل به گزینهای دور از دسترس برای خیلیها شده است.
در دههی شصت و اوایل دههی هفتاد، مهاجرت بیشتر مسئلهی طبقهی مرفه بود، یا فعالان سیاسی و منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی که هر یک از جایی به بعد زندگی در نظامِ برآمده از انقلاب برایشان دشوار یا ناممکن میشد. از اواسط دههی هفتاد به بعد، در دورانی که طبقهی متوسط در ایران گستردهتر میشد، بسیاری نه برای نجات جانشان، که به قصد زندگی باثباتتر و مرفهتر یا تحصیل در دانشگاههای معتبر مهاجرت میکردند.
سال ۱۳۷۶ قیمت دلار زیر پانصد تومان بود و تازه سال ۱۳۸۹ (یعنی سیزده سال بعد) به هزار تومان رسید. آدمهای زیادی را میشناسم که یکی از خاطرات خوششان این است که با دلار زیر هزار تومان مهاجرت کردهاند. حتی تا همین سه چهار سال پیش هم با دلار سه هزار تومانی و با سطح زندگی متوسط میتوانستی به مهاجرت فکر کنی. لازم نبود حتماً پدر و مادر پولدار داشته باشی که از پس هزینههای رفتنات برآیند ــ بهاصطلاح لازم نبود برای رفتن به آب و آتش بزنی. خیلیها بعد از دانشگاه وارد بازار کار شدند، چندسالی کار کردند و خودشان پولی جمع کردند، از دانشگاهی پذیرش برای تحصیلات تکمیلی یا از جایی ویزای کار گرفتند و رفتند. مهاجرت ادامهی مسیر موفقیت تلقی میشد، اینجا برای خیلی از آدمها آیندهای وجود نداشت، اما آینده در خارج از اینجا را روشن میدیدند، و شاید به طرز اغراقآمیزی هم روشن میدیدند.
دلایل بسیاری باعث میشد که خیلیها به مهاجرت فکر کنند. دلایلش، از آنچه من به چشم میدیدم، بیآینده بودن، تورم شدید و نبودِ ثبات اقتصادی، کمبود شغل، ریسک سرمایهگذاری، گرانی قیمت مسکن، آیندهی نامعلوم سیاسی-اجتماعی و سرخوردگیهای ناشی از آن، نبود آزادیهای فردی و آزادی سبک زندگی، تمایل به مستقل شدن و همینطور نظر گاه بیش از حد مثبت خانواده و جامعه به مهاجرت بود. این نگاه مهاجرت را نشانهی موفقیت و توانایی میدانست و برای آنها که مهاجرت کرده بودند شأن اجتماعی بالاتری قائل بود. در این نگاه ــ که بسیار رایج بود و هنوز هم هست ــ مهاجر الگو بود، مهاجر کسی بود که با رفتن و جای دیگری را برای زندگی برگزیدن رستگار شده بود.
گذشته از این نگاه جمعی و البته ناامنی اقتصادی که همواره جزو دلایل اصلی مهاجرت بوده، یک عامل تعیینکنندهی دیگر ماهیت حکومت است. ما که در ایران زندگی میکنیم، نمونههایی از نبود آزادیهای فردی و قوانین و برخوردهای محدودکننده یا تهدیدآمیز حکومت را میشناسیم که شاید هر یک به تنهایی دلیل کافی برای مهاجرت نباشند، اما مجموعشان جان آدم را به لب میرسانند و اگر به فکر مهاجرت باشی، عزمت را جزم میکنند. دلیل دیگر استیصالی است که انتخابات، اعمال و رفتار حکومت و سرکوبهای گسترده در مقاطع مختلف به وجود آورد. غیر از این در برخی موارد نقش خانواده در مهاجرت را هم نمیشود نادیده گرفت. از چند دوست که از ایران رفتهاند شنیده بودم که وقتی برای سفر به ایران میآمدند دوباره دچار سختگیریهای خانواده میشدند. از ساعتی که باید در خانه باشند تا دوستانی که در طول روز میبینند و جماعتی که به همراهشان سفر میکنند. آدمهای زیادی میرفتند تا از محدودیتهای خانواده فاصله بگیرند و این یکی از دلایلی است که معمولاً در بحث مهاجرت مغفول میماند.
در این بین کسانی هم بودند که نه تصمیم قطعی به مهاجرت داشتند و نه بهاصطلاح برای آن «اقدام» کرده بودند، اما مهاجرت را به عنوان آرزو یا گزینهای نهایی در گوشهی ذهن خود داشتند. به عنوان برنامهای به آن نگاه میکردند که اگر واقعاً بخواهی شدنی است، برنامهای که لازم نیست برایش زمان و مهلت تعیین کرد و به هول و ولا افتاد و برنامههای روزمرهی زندگی را به هم ریخت. بسیاری از این دسته آدمها بعد از پنج رقمی شدن قیمت دلار، عمیقاً سرخورده شدند. اطراف من کم نیستند کسانی که میگویند پشیماناند که پیشترها نرفتهاند و حالا احساس میکنند مهاجرت به عنوان برنامهای که میشد به آن فکر کرد و برایش برنامهریزی کرد از کفشان رفته. امروز اگر به فرض ماهی ده میلیون تومان هم حقوق بگیری ــ که نمیگیری ــ با دلار بیست و اندی هزارتومانی میشود نزدیک پانصد دلار. با این رقم چطور میتوانی پسانداز کنی که وقتی مهاجرت میکنی دستکم چند ماه اول که دنبال کار و درآمد میگردی، امورت بگذرد؟ یا چطور ممکن است بتوانی هزینهی درس و دانشگاه را بدهی؟ اصلاً چطور میشود برای مهاجرت پسانداز ارزی داشته باشی؟ در شرایطی که بلیت تکمسیرهی تهران-استانبول با هواپیمایی قطر بیست میلیون تومان است، حتی سفر «خارجی» به همین ترکیهی همسایه هم رؤیاست، مهاجرت پیشکش.
اما مسئله فقط ناتوانیِ مالی نیست. پاسپورت ایرانی که سالهاست ارزش و اعتبار ناچیزی داشت، بعد از شکست برجام و بازگشت تحریمها از آنچه بود هم کمارزشتر شده است. «گذرنامه جمهوری اسلامی ایران»، آن دفترچهی قهوهای رنگ زرکوب، که سال ۱۳۹۴ از نظر اعتبار در دنیا هفتادم بود، سال ۱۳۹۶ درست پیش از بازگشت تحریمها هشتادوپنجم شد و امسال با جهشی خیره کننده به رتبه ۱۹۴ رسید ــ از بین ۱۹۹ کشور. این روزها ما ایرانیها با پاسپورت ایرانی فقط به پنج کشور میتوانیم بدون ویزا سفر کنیم. ویزا گرفتن هم برای ما بسیار دشوارتر شده. آمار دقیقی در دست نیست اما از آنچه در شبکههای اجتماعی میبینم به نظر میرسد تعداد کسانی که با درخواست ویزایشان موافقت نمیشود بیشتر شده است. در این مدت ویزاهای بسیاری بهخصوص از سوی آمریکا لغو شده، از ورود ایرانیهایی که ویزا در دست داشتند به کشور مقصد جلوگیری شده، بعضی کشورها ویزای فرودگاهی خود را لغو کردهاند و زمزمههایی به گوش میرسد که بعضی کشورها فعلاً به ایرانیان ویزا نمیدهند. دیگر حتی اگر بخواهی و توان مالیاش را هم داشته باشی، نتوانی مهاجرت کنی، چون ویزا نمیدهند و تو را نمیپذیرند.
در دایرهی کسانیکه من میبینم، آدمها از نظر برخورد با موضوع مهاجرت سه دستهاند: گروهی که قصد مهاجرت نداشتهاند و الان هم ندارند و حالا خیالشان راحتتر از پیش شده که اگر میخواستند هم نمیتوانستند و بنابراین بهتر است از بارهای ذهنی خود کم کنند. اینها کسانیاند که یا وابستگی خانوادگی دارند، یا فکر میکنند سن مهاجرتشان گذشته، یا امیدی ندارند که با مهاجرت زندگی بهتری خواهند داشت، یا اینکه خود را کاملاً متعلق به اینجا میدانند و هنوز باور دارند باید ماند و همینجا کار مفیدی کرد ــ که البته در وضعیت فعلی ایران این حرف به گوش خیلیها شعاری بیش نمیآید. گروه بعد کسانیاند که چندان به مهاجرت فکر نمیکردند اما حالا که دور از دسترس شده، فکر میکنند که امکان مهمی را از دست دادهاند و حالا باید بنشینند و حسرت بخورند که مهاجرت برایشان رؤیا شده است. گروه سوم در گیر و دار رفتن بودند اما بالا رفتن قیمت ارز، اثر تحریمها و کرونا هرآنچه را تدارک دیده بودند دود کرده و به هوا فرستاده. تا جایی که من در اطرافم میبینم مهاجرت به این دلایل تقریباً متوقف شده است.
با این وضعیت به نظر میرسد به شرایطی مشابه دههی شصت برگشتهایم. مهاجرت از توان طبقهی متوسط خارج شده و دوباره به قشر مرفه بسیار کوچکی منحصر شده. اما اگر همچنان میشد مثل گذشته، گذشتهای که دور نیست و متعلق به همین پنج شش سال پیش است مهاجرت کرد، فکر میکنم که امسال آمار مهاجرت از ایران رکوردی بیسابقه میزد.