بنا بر تخمین دانشگاه براون از سال 2003 تا سال 2019 بین 184382 و 207156 نفر در جنگ در عراق مردند و تخمین زده میشود که از سال 2001 به بعد بیش از 71 هزار نفر نیز در افغانستان و پاکستان جان باخته باشند.
لیزا شولمان، عصبشناسی که شوهرش را نه سال پیش بر اثر سرطان از دست داد، چنین به یاد میآورد: «غم و ناراحتی جدیای وجود داشت اما مشکل اصلی این نبود؛ گمگشتگی و بیگانهشدن با محیط بود. احساس میکردم که در جهانی کاملاً بیگانه بیدار شدهام، چراکه کل زیربنای زندگی روزمرهام از اساس محو شده بود.»
ریشهها و علل بیطرفی چیست؟ عوامل تعیینکنندهی زمانی و مکانی در این موضعگیری چه نقشی دارند؟ آیا بیطرفی همیشه یک موضع طبیعی است یا در مواردی جنبهی ریاکارانه دارد؟ چگونه میتوان این واکنش را در طیف گستردهای از رفتارهای فردی تا عرصههای کلان سیاسی تبیین کرد؟
وقتی از گاندی پرسیدند که دربارهی تمدن غربی چه فکر میکند او ظاهراً پاسخ داد که به گمانش ایدهی خوبی خواهد بود. هرچند تصور میشود که این اظهارنظر معروف نوعی رد کردنِ همراه با طعن و کنایه است، اما در واقع گاندی دربارهی موضوع تمدن غربی بسیار اندیشیده و سخن گفته است. ماهاتمای آینده در بیانیهی «حکومت بومی هند» در سال 1909 تمایل پادشاهی بریتانیا به بسط و گسترش تمدن غربی را نه چندان مزوّرانه بلکه بیشتر انتحاری معرفی میکند.
مقایسه با تخلیهی سایگون نمیتواند سرعت و ابعاد سقوط افغانستان و ضربهای را که به مردم آمریکا وارد کرد توضیح دهد. با وجود این، تاریخِ پس از جنگ ویتنام میتواند نشان دهد که چگونه مسئلهی پناهجویان افغان فرصتی به ایالات متحده میدهد تا خود را از این مخصمه نجات دهد، و چگونه، بهرغم خصومتهای پایدار، روابط دیپلماتیک میتواند عادی شود.
چند روز پیش، به دوستی گفتم که مرکز ایالت تنسی ناکسویل است. او بیدرنگ با دستش اشاره کرد که نه نه نه، و گفت: «خیر، نشویل است.» پیداست که حرف من درست نبود. اما از آنجا که به درستیِ آنچه میگفتم عقیده داشتم، باری به هر حال راستگو بودم. هرچند اشتباه کردم اما دروغ نگفتم. این تمایز میان درستی و راستگویی مهم است اما بیم آن میرود که در بحث و جدلهای مربوط به سیاستِ «پساحقیقت» و «اخبار جعلی» گم شود.