چین در دهههای اخیر، با بهرهبرداری از سازوکارهای «جهانی شدن»، به یک قدرت اقتصادی بسیار مهم و نیروی تعیینکنندهای در معادلات منطقهای و جهانی تبدیل شده است. با این حال، برخلاف انتظارات سیاستمداران و کارشناسان غربی، این تحول اقتصادی با دموکراتیکسازی و باز شدن فضای سیاسی چین همراه نشده است. غربیها، و به ویژه آمریکا، چه راهبردی باید برای مهار کردن توسعهطلبی غیردموکراتیک چینیها اتخاذ کنند؟
روند «جهانی شدن»، که از چند دهه پیش آغاز شده و به سرعت ادامه و گسترش یافته، به اعتقاد اکثر اقتصاددان، منافع متقابل کشورهای سراسر دنیا را تأمین کرده و افزایش داده است. با این حال، این روند در سالهای اخیر با اعتراضات جدی مواجه شده است. «جهانی شدن» چه پیامدهایی داشته، و دلایل مخالفتها با آن چیست؟
از فراز و فرود «اجماع واشنگتن» چه میدانیم؟ علل و پیامدهای تغییر رابطهی میان اقتصاد و سیاست چیست؟ چگونه میتوان از بحران مالی کنونی رهایی یافت؟
نویسنده به تحلیل اوضاع دنیا پس از پایان شکوفایی اقتصادی میپردازد؛ زمانی که بَزمِ مصرفگرایی برچیده میشود و بشر باید به ناچار با مشکلات روزگار نو دست و پنجه نرم کند. در ادامه، بحرانها و مشکلات احتمالی این دوره را برمیشمرد و نقش بشر را در تحقق این احتمالات بیان میکند.
چرا کشورهای اسکاندیناوی، به رغم موانع بسیاری (سوای منابع انرژی) که ظاهراً سد راهشان بودند، توانستهاند به چنین سطح زندگی بالایی دست یابند؟ نویسنده در تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش، به پیامدها و علل این تحول میپردازد.
کدام کشورها برای حفظ رونق اقتصادی در شرایط دشوار پس از بحران جهانی آمادگی بیشتری دارند؟ روچیر شارما در کتاب جدید خود به این پرسش پاسخ میدهد.