تب‌های اولیه

حافظ و بوسه بر قلم

ایرج قانونی

شخصِ حافظ بنا به زندگی‌نامه‌اش جهان‌گرد، گردشگر و حتی ایران‌گرد نبوده است و ظاهراً تا یزد پیش‌تر نرفته است. جهانی که او از آن یاد می‌کند [گشته‌ام در جهان و آخر کار] جهان عینی نیست، بلکه جهانی است که او را هنرمند کرده است.

یکی را قلم‌زن کند روزگار

ایرج قانونی

شکستن قلم آسان است؛ آنجا که پای زور در میان است موقتاً از اهل قلم کاری ساخته نیست. اما برخلافِ تصورِ آن که می‌تواند قلم را بشکند، خطرِ قلمِ شکسته بیشتر است تا قلمِ آزاد. قلم شکسته بیشتر حرف می‌زند، در خفا حرف می‌زند، و چون آزادتر حرف می‌زند همه‌ی حرف را می‌زند.

زندگی و نجوایِ مرگ

ایرج قانونی

مرگ رشتهی مکر و نیرنگ را می‌بُرد. مرگ راستگوی بی‌همتای جهانِ پر مکر ماست. مرگ در زندگی نشانه‌ای راست است. مرگ سیاسی سخن نمی‌گوید. با ما به راستی سخن می‌گوید. مرگ اصلاً تَرک سیاست، و ترک هر گونه سیاستِ زندگی است. از جمله سیاست مال‌اندزی به ظلم و زور.

پیشکش می‌آرمت ای معنوی، بخش دوم

ایرج قانونی

باید «خود» را رام کرد، از اینجا و آنجای پراکنده‌ساز، از دغدغه و آشوب‌ها و تفرقه‌ی ذهن رهانید و او را از آنِ خودش ساخت، باید «خود» را به راه آورد، اما نخست باید به آن چنگ انداخت و بیدار کرد و پالایش کرد، باید ضمیر را صافی کرد تا کاری کارستان شروع شود، یعنی آموزشی پویا و پویشگر، و نه منفعل، آموزشی زایا و آفرینشگر.

پیش‌کش می‌آرمت ای معنوی، بخش اول

ایرج قانونی

بنیادگرایی، به‌ویژه با ویرانی‌هایی که به بار آورده است و آمادگی‌اش برای ستیزه‌جویی، در جهان امروز چیست، اگر آرامگاه و سنگ گور خدایان در بناهایی سنگی (متصلب) و بی‌روح‌شده و تأسیس‌های بربادرفته‌ی پیامبران را نمی‌جوید!

به‌سوی بنیاد: انسان، نورِ عالم

ایرج قانونی

فرهنگ‌ها و دین‌ها را عمری است، بهار و تابستان و پاییز و زمستانی است، فرازوفرودی است، و زندگی و مرگی. در بهار کسی از بنیادِ دین‌ها نمی‌پرسد چون بنیاد در جای خود است و بر کار و خود‌به‌خود اثرگذار. این پرسش، پرسشِ خزان و زمستان است و همین که می‌پرسیم، پیشاپیش خبر از غیابِ آغاز و باغ بهاران داده‌ایم.

جذبه‌ی دستی که می‌چیند

ایرج قانونی

هنرمند باید چیزی دیده باشد که به او جذبه دست دهد و سرمست شود، و بعد از آن چیزهای دیگر ببیند که کَسش ندیده باشد، ولو آن را در یاد دیده باشد و بر هوی، و در جایی که جای آن نیست بلکه برعکس جای ترکِ دیدنِ آن است. می‌دانیم که محراب جای نماز است، یعنی جای ترک هر یادی است جز یک یاد. اما یادکردها به دست ما نیست خود می‌‌آیند و می‌روند و همه جا را جای خود می‌کنند.

یکی از بزرگان اهل تمیز

ایرج قانونی

شاهی که بر خود شاه است از میهن‌دوستی فرمان می‌گیرد، نه از خودپرستی؛ و در نگون‌بختی مردمانش، او را تدبیری جز سپردن خود به دست عواطف عالی انسانی نیست، و رام کردن خود از این راه. بهترین شیوه‌ی مدیریت بحران این است: فقط انسان باش، همین! بگذار انسان زمام امور را به دست گیرد و تعیین تکلیف کند.