تب‌های اولیه

منشور کوروش و دلالت‌هایش

ایرج قانونی

کوروش در همان سطور اولیه «همدلی» خود را به مثابهی «هم‌‌نوع» به مردم بابل نشان می‌دهد و با بیان عواطف انسانیِ خود در مقابل درد و رنج و درون غم‌انگیز بابل با مردم همدردی می‌کند. پیداست که این سیاستِ نزدیک شدنِ انسانی به شکست‌خوردگان کار فرمانروایی او را آسان‌تر می‌کند اما مگر همدردی سنگ بنای حقوق بشر مدرن نیست!

من‌ام کوروش، شاه شاهان

ایرج قانونی

نیروی دفاعیِ متن، هر متنی، در انتشارِ هرچه وسیع‌تر، و نه هماره سریع‌ترِ، آن است. اما در عین حال، می‌توان گفت متنی که مردمان آن را متعلق به خود می‌دانند، یعنی «نوشته‌ای برای همه» برای انتشار وسیع بخت‌یارتر است. به عبارت دیگر، این درونِ متن است که به بیرونِ آن چنین قدرتی را می‌دهد. غنای متن، انسانی بودن آن، چنین می‌کند. 

به سوی بوستان هنرمندان

ایرج قانونی

اگر از سمت غرب و در خیابان کریمخان به سمت بوستان هنرمندان بروی، یعنی از بهترین سمت، نخست از خیابان حافظ می‌گذری و اسم او پیش از هر چیز خاطرت را معطر می‌کند. حافظ بهترین دروازه‌ی نزدیک شدن به سرای هنر است.

من‌ام کوروش، شاه شاهان، شاه بزرگ، شاه چهارگوشه‌ی جهان

ایرج قانونی

منشور کوروش سابقه و رزومهی بحث حقوق بشر مدرن است از آن رو که بحث و گفتاری در منقبت آدمی است. حقوق بشر را آغاز این بوده است. به عبارت دیگر آدمی آدمی است در هر مقامی که هست، چه تابع چه متبوع، چه پیروز و چه مغلوب و این را کم نگیریم.

مهر ایران

ایرج قانونی

عبدالبهاء ۹ ساله بود که همراه با خانواده‌اش از ایران تبعید شد، و تا آخر عمر به ایران بازنگشت. اما همیشه ایران را خانه و وطن خود می‌دانست و برای ایران آینده‌ی درخشانی نوید می‌داد .

اخلاقِ ما ایرانیان

ایرج قانونی

جمال‌زاده در کتابِ خُلقیات ما ایرانیان در باب حَسَناتِ اخلاقِ ایرانیان، و به‌ویژه معایبشان، از منظر تاریخی و اجتماعی، چنانکه شیوه‌ی ادبای زمانه‌اش بود، با شاهد مثال‌ها و نمونه‌های گزینشیِ گواهانِ خود بحث می‌کند، گواهانی که به‌ویژه آنگاه که غیرایرانی‌اند ذِمّه‌ی خود را از عیوبی که به ایرانیان نسبت می‌دهند بری می‌دانند و این خود را پسندیدنِ آنها جای عَجَب است.

نامیرایی

به کوشش ایرج قانونی

گوته یک وقت گفت که هرچند او تردیدی درباره‌ی نامیرایی ما (انسان‌ها) ندارد، اما همه‌ی ما نیز یک جور نامیرا نیستیم ــ حتی جلالت زندگی پسین ما بسته به آن است که چه اندازه بزرگ باشیم. به اعتباری این اندیشه پرتویی بر مفهوم‌های به راستی متضادی که به ذهن می‌رسد می‌افکند که، چیرگیِ روح بر مرگ به اندازه‌ی قدرت روح است، یا آنکه هرچه روح مهم‌تر و جایگزین‌ناپذیرتر باشد نیستی‌اش تصورناپذیرتر است. «همه‌ی ما یک جور نامیرا نیستیم.»

حقیقتِ تازیانه، و نیچه

ایرج قانونی

نیچه دهان حقیقت را می‌بندد و آن‌چه می‌گوید ترفندِ بستن دهان حقیقت است، و الا کجا بهتر از صفحه‌ی کاغذ برای صدای حقیقت شدن. درست در همان‌جا که حقیقت می‌تواند به بانگ بلند سخن بگوید می‌شود او را خفه کرد. مگر امروزه رادیو و تلویزیون‌ها و روزنامه‌ها بهترین جا برای خفه کردن صدای حقیقت نیست!