تب‌های اولیه

دور از ذهنیت قربانی: داستان محرومیت از تحصیل

پرتو فنایی

در یکی از روزهای شهریور ساعت ۲ بعدازظهر به محل ثبت‌نام رفتیم. مدارک را ارائه کردم و مسئول مربوطه بعد از کنترل مشخصاتم کمی مکث کرد. مطمئن بودم که این مکث هیچ دلیلی جز باور دینیِ متفاوتِ من از سایر دانشجویان ندارد ولی چون اظهارات مسئولان و قانون اساسیِ کشور نباید مرا از تحصیل محروم کند به روی خودم نیاوردم و منتظر ماندم.

طالبان می‌خواستند چراغ دانشگاه‌ را خاموش کنند

عبدالعزیز محبی در گفت‌وگو با مریم فومنی

به نظر عبدالعزیز محبی، رئیس سابق دانشگاه بامیان که زمستان گذشته افغانستان را ترک کرده است، آینده‌ی تحصیلات عالی در افغانستان تاریک است. اما استادانی که به‌رغم دشواری‌ها در افغانستان باقی‌ مانده‌اند، هنوز نگذاشته‌اند که طالبان چراغ دانشگاه‌ را خاموش کنند.

زبان و لهجه؛ دو مانع اصلی دانشجویان ایرانی در ترکیه

مانی تهرانی

سالانه شمار فراوانی از جوانان ایرانی برای تحصیل در دانشگاه به سرزمین همسایه‌ی غربی مهاجرت می‌کنند. بارها به ممنوعیت‌ها و محدودیت‌های اجتماعی، افت کیفیت مدیریتی و آموزشی‌ و انواع تبعیض‌های جنسیتی و مذهبی و عقیدتی در دانشگاه‌های ایران اشاره شده است اما این گروه چرا ترکیه را انتخاب می‌کنند؟

تقلای معلمان برای روشن نگه داشتن چراغ کلاس‌های آنلاین

مریم فومنی

با تعطیلی کلاس‌های حضوری، تمام توجه‌ها به سمت دانش‌آموزانی رفت که به‌‌ علت دسترس نداشتن به تلفن‌همراه هوشمند و تبلت و کامپیوتر از امکان حضور در کلاس‌های آنلاین محروم شده‌اند. آن روی سکه اما معلمانی هستند که با دستان خالی و بدون داشتن حداقل امکانات لازم، چراغ این کلاس‌های آنلاین را روشن نگه‌داشته‌اند.

تجربه‌ى تحصیل در مدرسه‌ى خانگى

مردخای لوی-آیشل

من به مدت هشت سال از ١١ سالگى تا وقتى که وارد دانشگاه شدم در خانه تحصیل کردم، پیش از آنکه مدرسهى خانگى روش جدیدى براى نشان دادن تعهد والدینِ پرتلاش به آموزش فرزندانشان باشد. حالا که میلیونها والد و خانواده ناگهان مجبور شدهاند براى چند هفته (و احتمالاً بیش از آن) به فرزندانشان در خانه درس بدهند، خوب است بیندیشیم که چطور مىتوان این کار را تا حد ممکن بىدردسر و درست و حکیمانه انجام داد.

جهانی که به تماشا نشسته

الهه حسنی

طالب را پیش چشمانم دیدم. ریش و دستار و قیافه‌اش را دیدم. تفنگش را دیدم. یک نفر نبود. دو نفر نبودند. یک گروه بودند. در جاده، در کوچه، عربده‌کشان از عقب دختران می‌دویدند.

حالا دیگر دنبال انتقام نیستم

ریحانه صمیمی

حالا من دیگر آن ساقه‌‌ی نازکی نیستم که با وزیدن یک باد سبک قطع شوم؛ ریشه‌ام آن‌قدر محکم است که بزرگ‌ترین طوفان‌ها هم نمی‌تواند از پا درم بیاورد.