تاریخ ونزوئلا نیز گویای نمونهای از «بیماری هلندی» (Dutch Disease) است که درمان ندارد. این بیماری عارضهای است که معمولاً کشورهای نفتخیز (یا سرشار از منابع طبیعی) به آن مبتلا میشوند. این بیماری از جهتی نعمت و برکت است، و از طرفی نقمت و نکبت.
جولین باگینی، فیلسوف و نویسنده، در جدیدترین اثرش، جهان چگونه میاندیشد: تاریخ جهانی فلسفه، میخواهد این واقعیت را به ما یادآوری کند که هرچند جهانیشدن جابهجایی کالاها و مردم را افزایش داده اما در انتقال اندیشهها به آن سوی مرزها دستاورد ناچیزی داشته است.
سیاستمداران همیشه از گذشته سوءاستفاده کردهاند. اما اکنون نوستالژی هم در کشورهای ثروتمند و هم در اقتصادهای نوظهور رواج یافته است. راست و چپ، دموکراسیها و دیکتاتوریها، همگی دارند از شکوه و جلال دوران گذشته یاد میکنند.
آیا نظریهی جهانی شدن رو به افول دارد؟ زمینهی شکلگیری این نظریه چه بوده است و اکنون تا چه حد اعتبار دارد؟
روند «جهانی شدن» به تغییرات گستردهای در عرصهی جهانی منجر شده است. این روند اگرچه به افزایش ثروت و کاهش بیکاری در کشورهای در حال توسعه کمک کرده، کسریِ تراز تجاری، افزایش بیکاری، و کاهش شدید درآمد برای کارگران آمریکا را در پی آورده است. آیا «جهانی شدن» الزاماً باید به همین شیوه رخ میداد؟
اتحادیهی اروپا در سالهای گذشته با بحرانهای بسیار جدی و سرنوشتسازی مواجه شده است، تا حدی که اکنون اصل اتحاد اروپا و تمام تشکیلات سیاسی و اقتصادی آن مورد تهدید قرار گرفتهاند. پژوهشگران اروپایی و کارشناسان مسائل این قاره ریشههای این بحرانها را در کجا ردیابی کردهاند، و چه راه حلهایی برای بیرون رفتن از آنها ارائه میکنند؟