در دوران کودکی بسیاری از شبها با درماندگی شاهد دشنام شنیدن و کتک خوردن مادرم از پدرم بودم. هنوز میتوانم بوی الکل را به یاد بیاورم، ترس را در چشمان مادرم ببینم و نومیدیِ لاعلاجی را حس کنم که زمانی بر ما چیره میشود که نمیفهمیم چرا عزیزانمان به یکدیگر آسیب میرسانند. امیدوارم که هیچکس، بهویژه یک کودک، چنین تجربهای را از سر نگذرانَد.
نسل اول کمیسیونهای حقیقتیاب در آرژانتین (1983)، اوگاندا (1986)، نپال (1990)، شیلی (1990) و چاد (1990) پدید آمد و کمیسیونهای ناقص قبلی در اوگاندا (1974)، بولیوی (1982) و زیمباوه (1983) را هم دربرمیگرفت. آنها به منظور تمهید مقدمات اقامهی دعوای کیفریِ احتمالی تشکیل شدند و هدفی جز ثبت اسناد و مدارک مربوط به جانباختگان و ناپدیدشدگان قهری نداشتند.
در دوران کودکی بسیاری از شبها با درماندگی شاهد دشنام شنیدن و کتک خوردن مادرم از پدرم بودم. هنوز میتوانم بوی الکل را به یاد بیاورم، ترس را در چشمان مادرم ببینم و نومیدیِ لاعلاجی را حس کنم که زمانی بر ما چیره میشود که نمیفهمیم چرا عزیزانمان به یکدیگر آسیب میرسانند. امیدوارم که هیچکس، بهویژه یک کودک، چنین تجربهای را از سر نگذرانَد.
وقتی در سال ۱۹۸۰ آدولفو پرز اسکیوِل، از مخالفان حکومت آرژانتین، به علت فعالیتهای حقوق بشریِ خود برندهی جایزهی صلح نوبل شد اتفاق جالبی رخ داد. آرژانتین پیشتر قانونی را وضع کرده بود که بر اساس آن دولت موظف به گرامیداشت برندگان جایزهی نوبل بود. در نتیجه، حالا نظامیان حاکم بر این کشور مجبور بودند تا از یکی از مخالفان خود تجلیل کنند. از آن پس، اسکیول نه تنها توانست به دفاع از حقوق بشر ادامه دهد بلکه از حکومت نظامیِ این کشور هم مستمریِ ماهیانه دریافت میکرد!
کتاب «زندگی در زندان» مدیحهای در باب رؤیاهای آرمانگرایانهی انقلاب دموکراتیکی است که به علت تصلب ایدئولوژیک تدریجی و خودکامگی سیاسی بر باد رفت. هر فصل به یکی از وجوه این رؤیاهای بربادرفته میپردازد.
دزموند توتو، اسقف اعظم و از رهبران جنبش مبارزه با آپارتاید (تبعیض نژادی)، حمایت جامعهی بینالمللی از مبارزات مردم آفریقای جنوبی و تحریم دولت نژادپرست آن کشور را دلیل «معجزه»ی شکست آپارتاید میداند و، با شرح دستاوردهای «کمیسیون حقیقت و آشتی»، بر نقش اساسی اعتراف و بخشش در آشتی دادن کل جامعه تأکید میکند.