آیا امید همیشه چیز خیلی خوبی است؟ آیا امید نوعی بزدلیِ اخلاقی نیست که به ما اجازه میدهد از واقعیت بگریزیم و درد و رنجِ بشر را طولانیتر کنیم؟
دیدار فیلسوف آمریکایی از تهران در سال ۲۰۰۴ چه نکتههایی دربارهی جامعهی ایرانی، و همینطور جامعهی آمریکایی، به ما میآموزد؟
باغ آنجاست که میخواهی در آنجا باشی، در آن بمانی و هرگز آن را ترک نکنی، فلسفه و در حقیقت تفکر نیز مقامی است که میخواهی در آن بمانی، درنگ کنی و آن را لحظهای پایدار میخواهی. این دو همیشه شوق ماندن در جایگاهشان را در ما برمیانگیزند و از آن رو که هر دو بر خلود و جاودانگی تأکید میکنند مثل هماند.
رورتی فقط مدافع رویکرد درمانگرانه به فلسفه نبود، بلکه میخواست خودِ فلسفه را به درمانگری مبدل کند، فلسفه را برای همگان واقعاً دسترسپذیر سازد و پیوندهای سرراستتری بین فلسفه با دغدغههای افراد عادی برقرار کند. حاصل چنین کاری عملاً پیامدهای سیاسیای فراتر از محدودههای مرسوم فلسفه داشت.
آمارتیا سِن در جستار «عدالت در دنیای جهانی» (۲۰۱۱)، و همچنین پیشتر در کتاب «ایدهی عدالت» (۲۰۰۹)، بدون حاشیهروی به ما میگوید که از رکود اقتصادی سال ۲۰۰۸ چه درسهایی میتوان آموخت: ثروت آدمهای بسیار پولدار تا حدی کاهش یافت اما کمدرآمدترین افراد، آدمهای مستقر در «قاعدهی هرم»، در سطح محلی یا جهانی، بودند که بیش از همه از این رکود آسیب دیدند.