روی دیوار با حروف درشت نوشته بودند: «از ایستادن در صفهای بیپایان خسته شدهایم!» چنین نوشتهای در دوران رژیم کمونیستی چائوشسکو برتافتنی نبود. تازه این اول ماجرا هم نبود؛ قضیهی دیوارنوشتهها از هفده روز قبل شروع شده بود.
هاول، مانند خیلی از کسانی که برای اولین بار بازداشت میشوند، طی جلسات بازجویی، به سندرم استکهلم دچار شد و تا اندازهای به بازجویش وابسته گشت. بازجو، به دروغ، به او گفت که امضاکنندگان منشور امضاهای خود را پس گرفتهاند.
عباس معروفی، نویسندهی شهیر ایرانی پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ در تبعید درگذشت. او در این گفتگو که در سال ۲۰۱۸ و در حاشیهی نمایشگاه «کتاب بدون سانسور» انجام شده، بخشهایی از آخرین رمانش «نام تمام مردگان یحیاست» را میخواند، دربارهی آن حرف میزند و از لذت نوشتن و زندگیاش در تبعید بهعنوان نویسنده و ناشر میگوید. آقای معروفی در سال ۱۳۷۴ و در پی تهدیدها و ممنوعیتها ایران را ترک کرد و ساکن برلین شد. او در بخشی از این گفتگو میگوید «میخواهم خودم را خرج کتاب و کلمه و فرهنگ و انسان کنم.»
«کتابهای ایوان کلیما در بسیاری از کشورهای دنیا منتشر شده. حتی در ایران. آیا در فرهنگی چنین متفاوت، مردم میتوانند از کتابهای او سر در بیاورند؟ کلیما در پاسخ میگوید: "به گمانم بله. داستانهای کوتاه من، گرچه بر اساس ماجراهای خاص نوشته شده، اما کاملاً جهانشمول است."»
تنها یک درخت در میان بسیار درختِ باغِ بهشت با نشان «نشاید و نباید»ش چندان و چنان خواستنی مینماید که خارخارِ خواهش آن عاقبت بر عافیت بهشت چیره میشود. آدم پیش از دستیابی به درخت نه گناه میشناسد و نه با دانایی و حقیقت آشناست. درخت بیش و پیش از آنکه به گناه یا معرفت یا حقیقت تعبیر شود، حکایت از آن دارد که آدم، نه از روی دانش، که از روی سرشت، خواهان آزادیِ بیکران و بیسانسور است.
بیشک در دنیا کمتر کسی هست که اهل فیلم یا کتاب باشد و نام دکتر ژیواگو را نشنیده باشد. کتابی که وِلولهای در جهان انداخت، به صدر پرفروشترین کتابهای دنیا رسید، جایزهی نوبل را برای نویسندهاش به ارمغان آورد و برای مدتی موازنهی قدرت میان دو ابرقدرت جهان را بر هم زد.