غسان کنفانی، نویسنده بود و روزنامهنگار، مبارز بود و سخنگوی «جبهه مردمی آزادیبخش فلسطین». خودش همواره با تأکید خاصی میگفت که فلسطینی است و منظور او از فلسطینی بودن، چیزهایی فراتر از صرف ملیت بود. وقتی که جوانمرگ شد، از او جز چند مجموعه داستان و رمانی که منتشر شده بود، دستنوشتهها و داستانهای بسیار دیگری هم باقی ماند که بعضی از آنها در سالهای پس از مرگش منتشر شدند.
در اخبار و گزارشهای رسانههای جریان اصلی آمریکا و بریتانیا دربارهی ونزوئلا با تیترهایی مثل «ونزوئلا در یک قدمی سقوط»، «دیکتاتوری پوپولیست ونزوئلا» و … مواجه میشوید. در روایت اکثر این رسانهها، همه چیز در ونزوئلا بد است و وحشتناک و سیاهی مطلق، دولت هر روز در «یک قدمی سقوط» است، مردم همه از دولت متنفرند، و همه «در آرزوی اقتصاد آزاد» و «دوستی با آمریکا» هستند. این تصویر یکجانبه و غلیظ چقدر واقعیت دارد؟
یک سرِ قوانین در جهان اسلام به تونس میرسد که مهد «قوانین لیبرال» است و سرِ دیگر به عربستان سعودی که «سختگیرانهترین قرائت مذهبی» را دارد. فلسطین به عربستان نزدیکتر است. اما یک زن در فلسطین تمام قواعد بازی را بهم زد و قاضی دادگاه شرع شد.
«چرا نوشتن؟ چرا قلم و کاغذ و همنشینی واژهها؟ چه شد که نوشتن را انتخاب کردند؟ تأثیر نوشتن بر حال و روز و سرنوشتشان چه بود؟» سیزده زن نویسنده از کشورهای عرب، هریک در یادداشتی شخصی، به این سؤالها پاسخ میدهند، زنهایی که هریک به نوعی قربانی سرکوب و تبعیض علیه زنان در جوامعی بودند که «نوشتن» در آنجا انتخابی آسان برای یک زن نبود.