پس از گزارشهای بالا از میزان مرگومیر، که تنها به استانبول مربوط میشد، حکومت به صورت پنهانی دلیل مرگ و سن افراد را از اطلاعات تمامی گزارشهای مرگومیر حذف کرد. پلیس از چند عضو انجمن پزشکی ترکیه، که نمایندهی ۸۰ درصد از پزشکان ترکیه است، بازجویی کرد و کسانی را که اطلاعاتی مغایر با آمار حکومتی منتشر کرده بودند، از گروه مقابله با کووید-۱۹ کنار گذاشت.
دوستم همیشه به طعنه و شوخی میگوید، «بهرغم همهی پیشرفتهای پزشکی، میزان مرگومیر ثابت مانده است ــ یک مرگ به ازای هر نفر!» او و من با هم در دههی ۱۹۸۰ در رشتهی پزشکی درس میخواندیم. ما، مثل هر کس دیگری در این رشته، شش سال تمام وقت خود را صرف حفظ کردن تمام مشکلات و بیماریهایی کردیم که ممکن است برای بدن انسان رخ دهد.
وقتی برتراند راسل مُرد در ایران برای گزارهای که میخواست خبر این مرگ را بدهد اتفاق عجیبی افتاد. در مورد کسی که کتاب «چرا مسیحی نیستم» را نوشته بود باید چه مینوشتند؟ او جان به جانآفرین تسلیم کرد! این یعنی او اکنون به نزد دادار بیهمتاست. اما این نظر کسانی است که به جانآفرین اعتقاد دارند و او نداشت، که مسیحی نبود. اگر این طور مینوشتند خبر مرگ او را برخلاف نظر او داده بودند.
جیمز موریه در رمان معروف خود، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی، شخصیتی به نام «میرزا احمق» را به تصویر میکشد؛ یک حکیمباشی سنتی که از حضور پزشکی خارجی در شهر نگران است و میکوشد به هر طریق ممکن در کار او مانع ایجاد کند.
در این دوران بحرانی با دو انتخاب فوقالعاده مهم مواجهایم. اولی بین نظارت تمامیتخواهانه و توانمندسازی شهروندان است. دومی بین انزوای ملیگرایانه و همبستگی جهانی است.
هنگامی که در آوریل ۱۳۴۸ طاعون به دروازههای کاتالونیا رسید، پزشک حاذق، جائوما داگرامون، در پاسخ به «تردیدها و ترسها»ی فزایندهی اطرافیانش دست به قلم برد. او در رسالهای که به زبان کاتالان برای مقامات شهر زادگاهش لِییدا نوشت، مجموعهای از اقدامات احتیاطی عاقلانه را فهرست کرد که هر کس میتوانست انجام دهد. احتمالاً به خاطر گناهان، هوا فاسد شده است پس باید اولویت نخست، اعتراف باشد.