بنا بر برخی یافتهها بین دینداری و حس معنادار بودن زندگی همبستگی معناداری وجود دارد. اگر این یافتهها درست باشند، در آن صورت با توجه به کمرنگ شدن دین در بسیاری از جامعههای بشری و غلبهی سکولاریسم و ارزشهای آن، چه چیزی میتواند به زندگی انسان معنا ببخشد؟
یورگن هابرماسِ ۹٢ ساله، فیلسوف بزرگِ آلمانی با کاوشی عظیم در پیوندهای بین دین و تفکر عقلانی بسیاری را شگفتزده میکند. جدیدترین اثرِ این اندیشمند برجسته که شهرتی جهانی دارد، دو سال پیش با عنوان تاریخ فلسفه در قالب یک اثر دو جلدی با بیش از ۱۷۰۰ صفحه به زبان آلمانی منتشر شد.
غرور و نخوت اصلیِ خداناباوران ناشی از این است که جهانبینی خود را مبتنی بر منطق و شواهد علمی میپندارند، و گمان میکنند که هیچ ارتباطی با ایمان ندارد، ایمانی که آن را حاکی از ضعف میدانند. اما واقعیت این است که ایمان در کانون خداناباوری، منطق و حتی علم جای دارد.
دین و آزادی بیان چه رابطهای دارند؟ چرا «توهین به مقدسات» اینقدر حساسیتبرانگیز است؟ آیا آزادی بیان به «بیان محترمانه» محدود میشود؟ با «کفرگویی» چه باید کرد؟ سومین پادکست «یک کتاب» را به «ایمان به نفرت» نوشتهی ریچارد مون اختصاص دادهایم.
«چرا قبلاً، مثلاً در سال ۱۵۰۰، اعتقاد نداشتن به خدا در جوامع غربی تقریباً ناممکن بود در حالی که در سال ۲۰۰۰ برای بسیاری از ما نه تنها امری آسان بلکه حتی اجتنابناپذیر است؟» این پرسش که از سوی چارلز تیلور مطرح شده بود این روزها در بین مورخان باب شده است. ایتن شاگان در کتاب جدیدش به پرسش مشهور تیلور پاسخی قانعکننده میدهد.
مخالفان دین، که به فایدهی کاربردهای بشریِ مذهب و ارزش تأثیرگذاری آن بر زندگی انسان شک دارند، میخواهند عقاید دینی را بیاعتبار کنند و میگویند که مردم این عقاید را (برخلاف شناخت سکولاری که «متخصصان» عرضه میکنند) بر اساس «ایمان» میپذیرند، نه «دلیل و مدرک».